به جز ارائه مقاله ها، امروز میزگردی هم بود با شرکت اولین شاگردهای فارستر در دانشگاه ام آی تی. البته این سه نفر، در آن زمان، دانشجوی دکتری اقتصاد بودند. چون هنوز دانشکده مدیریت نزده بودند. جالب است که بدانید که از این سه نفر دوتاشون هیچ وقت نتونستند فارغ التحصیل بشند. فارستر به سختگیری و بد اخلاقی معروف بوده. خاطرات اد رابرتز که بعدا استاد ام آی تی شد و آدم خیلی معروفی است خیلی جالب بود. از نحوه ارتباطش با جی و مدل تصحیح تزش تعریف کرد.اما روز سوم از یک جهت دیگر هم مهم بود: برنامه شام و شیرین کاری! برنامه از این قرار بود که همه شرکت کنندگان برای شام دعوت شده بودند و بعد از شام هم شرکت کنندگان قابلیت های منحصر به فردشان را نشان دادند که خیلی خنده دار بود! موقع شام، ما (ایرانی ها) همه دور یک میز نشسته بودیم و خلاصه کلی گپ زدیم.
دکتر، من و هژیر
برنامه بعد از شام هم خیلی سرگرم کننده بود. بامزه است وقتی این استادهای خارجی که می شناسید و خیلی معروف هستند بالای سن می روند و شعری که سروده اند را می خوانند و ساز می زنند. شعرها هم عموما مفاهیم بامزه ای داشتند. شعر «عزیزم، فیدبک!»، «ببند لوپ را!» و شعری که همراه با تقلید صدای فارستر بود خیلی بامزه بود. برایم جالب بود که آن طور که فکر می کردم افراد اصلا یک بعدی نبودند.. استرمن در اول برنامه ارائه خیلی بامزه ای داشت در مورد داستانی که خودش ساخته بود در مورد این که به هالیوود می رود تا فیلمی در مورد سیستم داینامیکس بسازد. از نحوه مذاکرات، نام فیلم و هنرپیشه ای که برای شخصیت های اصلی پیدا کرده بود تعریف می کرد که ملت خیلی خندیدند.
1 comment:
میایم آقا! میایم! سال دیگه میایم آتن! ;)
Post a Comment