عکس از +
این ترم، درسی دارم به نام تحلیل فرهنگ سازمانی (اتناگرافی). استادش آدم معروفی است. یکی از مشق های این درس این بود که فرهنگ سازمانی یک جمعیت دینی را بررسی کنیم. یک مشق یک ماهه بود. یک دین را باید انتخاب می کردیم که اختلاف کافی با دین خودمان داشته باشد. برای این کار باید چند بار به مراسم مذهبی شان می رفتیم، با آن ها صحبت می کردیم و سعی می کردیم با دقت مشاهدات خود را یادداشت و تحلیل کنیم و بعد مفاهیم بنیادی فرهنگی را از میان اعمال و ارتباطات و البته علایم موجود پیدا کنیم. مشق خوبی بود. جالبیش هم این بود که بچه ها دین های مختلفی را پوشش دادند و وقتی سرکلاس در این باره چند دقیقه صحبت می کردیم حرفها جالب بود. آمریکا هم که پر است از دین و مذهب!
بچه ها هم دین های مختلفی را پوشش دادند؛ از اسلام شیعه و سنی تا پروتستان، یهودیت و هندو. من سراغ کاتولیک ها رفتم. آخرش یک مقاله 5 صفحه ای باید در مورد فرهنگ سازمانی آن مکان مذهبی ارائه می دادیم. (این جا همیشه برای مقاله ها محدودیت صفحه می گذارند و این استاد به خصوص همیشه محدویتش در حد 4-5 صفحه است که بر خلاف انتظار باعث سخت شدن کار می شود!)
کار کاملا سختی بود اما پر هیجان. کلیسای نسبتا بزرگی انتخاب کردم. چون تنها می رفتم کلیسا، سعی می کردم طوری رفتار کنم که تابلو نباشم! اما چیزهای خوبی یاد گرفتم. اتفاقات بامزه هم که به کرات می افتاد و من سوتی هایی دادم! بدترینش هم زمان communion كه همان مراسمي است كه مردم آرام آرام به کشیش نزدیک می شوند و از او نان و شراب می گیرند بود.
بار اول که رفتم در این قسمت از مراسم، خواستم داخل صف بایستم و ببینم کشیش چه جور برخوردی می کند. از طرف دیگر چون رمضان بود، روزه بودم. یک نگاه کردم دیدم نان را همه می گیرند اما شراب اختیاری است. برای همین بدون این که ایده ای داشته باشم در صف ایستادم و به سمت کشیش رفتم. کشیش که نان را می داد اخم خاصی به من کرد. حدس زدم که فهمید؛ ولی چیزی نگفت. نان را که گرفتم، آرام، طوری که کسی نفهمد در جیب پیراهنم گذاشتم. طوری که وانمود می کنی که نان را می خوری و می اندازیش در جیب پیراهنت! بعد به یکی از دوستان کاتولیک گفتم که من رفتم و نان گرفتم، صدبار سرخ و سفید شد که چرا این کار را کردی، آن نان قسمتی از بدن خداست (نعوذ و باا...) و هر کسی اجازه ندارد آن را بگیرد. (نان یعنی بدن مسیح (ع) که از دید این هم موجودیت واحدی با خدا دارد و شراب یعنی خون مسیح). بعد گفت اگر خودشان احساس کنند که در طول هفته گناهی مرتکب شده اند در این قسمت از مراسم وارد صف نمی شوند و گوشه ای می نشینند تا هفته بعد سراغ کشیش بروند و به گناهشان اعتراف کنند... کلا کف کردم! بعد فهمیدم که علت این که کشیش فهمید من کاتولیک نیستم این بود که وقتی نان را می گیری باید جمله خاصی هم بگویی که البته چون دفعه اول بود ما آن جمله را نمی دانستیم :).. جالب تر این که دفعه بعد که فهمیدم این قسمت از مراسم شوخی بردار نیست داخل صف نشدم و گوشه ای نشستم. با خودم فکر می کردم که الان همه فکر می کنند این یارو از آن گناهکارهاست! داخل صف نشده تا اول برای استغفار برود پیش پدر!
فکر کردم گزارشم را این جا بگذارم تا اگر کسی خواست بخواند و نظر بدهد.
5 comments:
Assignmentete bahali bod ..
khush behaleton :D
جالب بود، نوید. بک کم باد بحثهای سازماندهی افتادم و اینکه چه جوری مثلا از نقاشیهای افراد میشه فرهنگ سازمان رو فهمید. حالا نکته انتخاب جمعیت دینی چه بود؟
To Masoud; religous orgs have so many symbols, and for a biggener it is much easier to interpret their culture, especially when he or she has to the job in less than one month.. In corporates and public orgs it takes much more time to understand the culture. Our final project is about such organizations.
نوید جان خیلی باحال بود.... منم یه چیزایی یاد گرفتم :)
پدرام از توابع آلبانی
Post a Comment