Wednesday, September 03, 2008

یک روز در بوستون

پنج شنبه هفته پیش رفتم بوستون. قرار بود جان استرمن در MIT برای ورودی های جدید MBA بازی نوشابه برگزار کنه. این یکی از بهترین برنامه های orientation سه روزه برنامه MBA محسوب می شه. استرمن هم معروفه که خیلی خوب بازی رو برگزار می کنه. شش نفری بودیم ما. آقایون سوار ماشین "راد" شدند و خانوم ها با "روبرتا" رفتند. نیوشا نمی تونست بیاد چون پنج شنبه ها کلاس داره.

"راد" که همان "رودریک" است، فارغ التحصیل رشته ماست و الان به عنوان محقق در دانشگاه فعال است و به سازمان های دولتی مشاوره می ده. دخترش دبیرستان می ره و قهرمان شناست. "راد" موجود فوق العاده بامزه ای است. قبلا درباره اش به صورت غیر مستفیم و در مطلبی در مورد بازی نوشابه نوشته ام. بزرگ شده مناطق اطراف آبشار نیاگارا در قسمت کاناداست. مدت زیادی هم در آفریقای جنوبی کار می کرده. فکر کنم یک پست مستقل باید به "راد" اختصاص پیدا کنه!

نفر سوم ماشین ما هم "سویتبرت" بود (عجب اسم سختی!) که دانشجوی مدرسه بزینس مانهایم در آلمان است و برای دو ماه به دانشگاه ما آمده. کلا پسر خیلی با پرستیژ و خوبیه. ندیدم که تی شرت بپوشه و یا با شلوارکوتاه بیاد دانشگاه. انگلیسی اش هم خیلی بهتر از اون چیزی است که از یک آلمانی انتظار دارید.

خلاصه رفتیم بوستون. برنامه در یک هتل خیلی خوب برگزار می شد و اسپانسر بازی هم شرکت جنرال موتورز بود. جان استرمن در حال هماهنگ کردن با کمک هاش بود. این ها 250 تا ورودی MBA هرسال می گیرند. قرار بود هر7 یا 8 نفر در یک میز بازی بنشینند و برای همین، جان، بیشتر از 30 نفر کمک لازم داشت. ما هم برای همین رفته بودیم آنجا. اکثر کمک ها، ورودی های سال قبل بود. دانشجوهای دکتری هم آمده بودند برای کمک.

بازی بعد از ناهار شروع شد. سالن خیلی بزرگ بود. چهل تا میز پر شد. اول رییس دانشکده، جان را معرفی کرد. و بعد جان با قدرت ارائه بالایی که دارد شروع کرد. با مزه حرف می زد و اون بالا خیلی جنب و جوش داشت. بچه ها هم همه سراپا گوش بودند. به نظر من سنشان حدود 25 تا 30 سال بود و در مقایسه با بچه های دانشگاه ما خیلی آدم ها متشخص تری بودند! منظورم نحوه لباس پوشیدنشان است. شاید هم چون روز orientation بود این جوری بودند. بعد از یک مقدمه طولانی، جان بازی را شروع کرد. میکروفون به صورت بی سیم به او وصل بود و خودش در سالن بزرگ هتل به میزهای مختلف سرک می کشید. هفته ها به سرعت طی شد و در هفته 35 بازی تمام شد. من نتایج 10 تا از میزها را جمع کردم. و بعد از یک استراحت و سرو چای و قهوه، دوباره جان شروع به حرف زدن و تحلیل اتفاق ها کرد. کل برنامه حدودا 5-6 ساعت طول کشید. وقتی استرمن آخرین تحلیل هایش را گفت و برنامه تمام شد همه سالن بلند شدند و تا مدت طولانی برایش دست زدند. صحنه جالبی بود. بعد هم از حضار به وسیله نوشابه(!) پذیرایی شد. جان تشکر کرد از این که ما رفتیم بوستون.

جان استرمن و پیتر سنگه - عکس تزیینی است!!

در این سفر دانشجوهای دکتری سیستم داینامیکس در MIT را دوباره دیدم و به قول معروف دیدارها تازه شد! با یک نفر جدید هم آشنا شدم به نام «ادو» که ایتالیایی بود و در MIT در رشته هسته ای دکترا می گرفت و موضوع مورد علاقه اش بررسی ریسک دزدی پولوتونیوم توسط تروریست ها بود! و می خواست با سیستم داینامیکس کار کند. پیشنهاد کرده که با هم کار کنیم و مقاله بنویسیم! احتمالا می خواد ببینه من چه جوری "پولوتونیوم دزدی" می کنم!

شب، شش نفری، رفتیم یک رستوران آمریکایی برای شام. اول قرار بود بریم یک رستوران افغانی که گویا خیلی معروف است و خلیل زاد یکی از موسسانش است (یه چیزی تو این مایه ها) ولی مثل این که خیلی شلوغ بود و جا نداشت. شام رو به حساب روبرتای رییس صرف کردیم! ساعت 12 شب رسیدم خونه.

پ. ن: دوربین نبرده بودم این بار :) خودتون از قدرت تخیل فوق العاده تان استفاده کنید!

3 comments:

B. said...

خیلی برام جالب بود...ما هم تا حالا دوبار سر کلاسی که من تی. ای ش بودم این بازی رو اجرا کردیم . ولی خب فرقش اینه که اونجا فقط من بودم و استادم. همونش هم خیلی شور و شوق داشت...دیگه چه برسه به اینکه با این تعداد زیاد و استرمن بازی رو اجرا کنه.

Anonymous said...

نويد مواظب باش به عنوان جاسوس هسته‌اي و لو دادن اطالعات پلوتونيوم دستگير نشي!! :)

Anonymous said...

"راد" که همان "رودریک" است، فارغ التحصیل رشته ماست


عجب رشته‌ای، این رشته ماست
:)

اساسی طلبه شدم از این بازی نوشابه سر در بیارم