همانطور که قبلا گفتم کنفرانس اولی که شرکت می کردم به کنفرانس برانزویکی ها مشهور بود. جمعیت نسبتا کوچکی از روانشناس ها که از گروه اصلی علوم قضاوت و تصمیم گیری جدا شده اند و کنفرانس خود را قبل از کنفرانس اصلی برگزار می کنند. فکر کردم جالب باشد کمی بیشتر در این مورد صحبت کنم.
برانزویک که بود: برانزویک یکی از بزرگترین روانشناسان قرن اخیر بوده که تحقیقات زیادی در مورد نحوه پنداشت افراد انجام داده است. برانزویک که یک یهودی بود قبل از جنگ جهانی دوم از اتریش به آمریکا مهاجرت می کند و در دانشگاه برکلی کارش را ادامه می دهد. اما با توجه به این که فارغ التحصیل و محقق دانشگاه وین بوده کار در دانشگاه برکلی را دون شأن خود می دید. به ندرت دانشجو قبول می کرد و تقریبا همه دانشجویانش (به جز یک نفر) را رد می کند. برانزویک برخلاف همسرش که به خوبی به شرایط جدید تطبیق پیدا کرده بود نمی تواند خود را تطبیق دهد و تحقیقاتش را به صورت فردی و در انزوا پیگیری می کند. در یک طرف دانشجویان برکلی علاقه زیادی به کار با او داشتند اما در طرف دیگر او کار همکاران خود را به کلی قبول نداشت و با متد ویژه خودش کار می کند. دانشجویان زیادی در کلاسش حاضر می شدند و تحقیقات خود را سعی می کردند به شیوه برانزویک ولی با سایر استادها انجام دهند. به هر حال گذشت زمان هم وضعیت را بهبود نداد و نهایتا برانزویک در سن پنجاه و دوسالگی خودکشی کرد. تنها کسی که پس از او راه او را به درستی آموخت و توانست ادامه دهد یکی از فارغ التحصیلان برکلی بود که با وساطت استادهای دیگر برکلی توانسته بود فارغ التحصیل شود. این فرد «کن هموند» بود.
کن هموند: پس از فارغ التحصیلی به دانشگاه کلورادو رفت و توانست جریان کاملا جدیدی را ایجاد کند. او هم مانند برانزویک به مقابله با روش های رایج تحقیق در علوم قضاوت و تصمیم گیری پرداخت. کم کم شروع به بیرون کردن استادانی کرد که به روش او فکر نمی کردند. کن هموند در حال حاضر بالای نودسال سن دارد ودیدنش، برای من، در کنفرانس جالب بود. با دقت کامل سخنرانی ها را پیگیری می کرد و با این که شنوایی اش ضعیف شده همه سوال ها را هم پیگیری می کرد. شنیده ام که کن هموند هر از گاهی باعث رنجش عده ای از اطرافیانش و جدایی آن ها از این گروه شده است. اما کسی را ندیده ام که قابلیت های علمی اش را زیرسوال ببرد. گویا زمانی شاگردانش پیش بینی می کرده اند که او هم شبیه برانزویک خودکشی کند که این اتفاق نیفتاد.
تفکر برانزویکی - هموندی: اگر بخواهم ویژگی های این طرز تفکر را بگویم تحت چهار دسته زیر خلاصه می کنم:
1) representative design. انتقاد اول ایت گروه به سایر محققین نوع طراحی آزمایش های آن هاست. در حالی که مقالات متعددی در مورد پنداشت مردم با توجه به تحقیقات آزمایشگاهی نوشته شده بود برانزویک نشان داد که انجام آزمایش در محیط واقعی به جوابهای کاملا متفاوتی منجر می شود. این فرض که می توانیم رفتار افراد را در یک آزمایشگاه با task هایی که خودمان تعریف کرده ایم مطالعه کنیم و خیلی از این گونه تحقیقات را زیر سوال می برند.
2- اهمیت task sample: جریان غالب این است که محققین یک task تعریف می کنند و آن را به تعداد قابل توجهی آدم می دهند که انجام دهند. روش برانزویکی می گوید برعکس این رویکرد جواب واقعی تری می دهد. یعنی کار با sample آدم کوچکتر ولی با sample کار (task) بیشتر. افراد در task های مختلف رفتارهای مختلف نشان می دهند پس باید sample خوبی از task ها داشت.
معروف است که برانزویک برای آزمایش های خود دانشجوهای برکلی را تک تک در محیط دانشگاه می چرخاند و پنداشت آن ها را در مورد مثلا اندازه فلان درخت، فاصله فلان صندلی و .. مطالعه می کرد. شاید آزمایشش با یک نفر یک روز طول می کشید.
3- bruswik lens model: برانزویک مدلی را برای مطالعه پنداشت افراد توسعه داد که به مدل لنز معروف است. در این مدل فرض بر این است که پنداشت افراد به صورت ترکیب خطی یک سری نشانه (cue)شکل می گیرد. این مدل این امکان را می دهد که تاثیر تفاوت نشانه هایی که افراد استفاده می کنند را در تفاوت پنداشت نهایی شان نسبت به یک مسئله مطالعه کرد. مثلا در یک آزمایش عکس یک سری خانه واقعی به یک سری دزد، پلیس و آدم معمولی داده اند و میزان جذابیت دزدی برای دزدها از منظر این سه گروه مقایسه شده است. تاثیر عواملی مانند تجربه در دزدها و در پلیس ها در تغییر نگرششان نیز یکی از یافته های جالب این تحقیق بوده است.
4- cognitive continuum: هموند در برابر مدل های عقلانیت رایج این مدل را ارائه می دهد. این مدل تحلیل و intution را در انتهای یک محور می داند و معتقد است که افراد مختلف در شرایط مختلف، در جاهای مختلف این محور قرار می گیرند. مثلا با افزایش تجربه افراد به سمت intution حرکت می کنند یا با افزایش استرس. تحقیقات کمّی جدیدی از این مدل حمایت کرده است. این مدل با روش رایج تفکر در مورد عقلانیت که به coherence معروف است کاملا متفاوت می شود. در روش های رایج فرض این است که انتخاب های افراد باید با فرمول های ریاضی تطابق داشته باشد و زمانی که این تطابق ها از بین می رود و به اصطلاح آدم ها coherent نیستند عقلانیت زیر سوال می رود و رفتار مورد مطالعه قرار می گیرد. هموند افراد را بر continuum می بینند که جای خود را در موقعیت های مختلف عوض می کنند. علاوه بر آن هموند هم مانند برانزویک بر اهمیت task پافشاری می کند و ادعا می کنند که برای هر task نقطه مناسبی بر این continuum وجود دارد. به این ترتیب لزوما تحلیل به جواب بهتر منجر نمی شود.
این خلاصه کوتاهی بود از طرز تفکر این گروه در حدی که من می فهمم. برای اطلاعات بیشتر کتاب های کن هموند و مقاله های تام استوارت را در این باره می توانید بخوانید.
مقاله ها: تصمیم ندارم در مورد مقاله های کنفرانس صحبت کنم. خسته کننده می شود. (تا اینجاش هم خسته کننده شده) فقط سخنران مدعو کنفرانس یک اقتصاددان به نام جان لیست بود که صحبت خیلی خوبی داشت. صحبتش حول همان ایده representative design بود که با سه مثال از کارهای خودش ارائه داد.
4 comments:
Salam :) man kheily estefade kardam . vaghean merC .. yek khate jadid behem dad. dastet dard nakone vaghean. Nazgol
hamine ke az ghadim goftan ishalla yeki raheto befahme o edame bede! khodaish az khod raah mohem tare!
khodkoshish in vasat karo kharab kard vagarna dasht azash khosham mioomad.
آقا این وبلاگت واقعا آوزندست. میدونی اصل سر نخ رو دست آدم میده.
الباقیش بعضی وقتا که جالبه رو خود آدم میره.
خوش باشی
Post a Comment