چند روزی هست که ششمین سال این بلاگ شروع شده است. معمولن از زندگی نوشتم. زندگی این روزها هم که نوشتن ندارد. «شمع جویی و آفتاب بلند». بعد هم این که
خیلی حرف ها را ایشان به خوبی زده. من اگر بنویسم گناه شما چیست که باید فحش هایم را بخوانید. فعلن سکوت می کنم. شاید برای همراهی با مردمی که با سکوت راه پیمایی می کنند. شاید هم چون خسته ام. این که سکوت ام چند روز و چند هفته طول بکشد را خدا می داند. فقط «تو مپندار که خاموشی من هست برهان فراموشی من.».. تا بعد.
3 comments:
...از ديو و دد ملولم و انسانم ارزوست
در من این جلوه اندوه ز چیست؟
در تو این قصه پرهیز - که چه؟
در من این شعله عصیان نیاز
در تو دمسردی پاییز - که چه؟
حرف را باید زد
درد را باید گفت
سخن از مهر من و جور تو نیست
سخن از متلاشی شدن دوستی است
و عبث بودن پندار سرورآور مهر
...
چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم
خانه اش ویران باد
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه بر می خیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد؟
چه کسی با دشمن بستیزد
چه کسی پنجه در پنجه دشمن دون آویزد؟
tarsoo
Post a Comment