می خواهم به نوشتن ها ادامه بدهم اما با خبرهای بدی که تمامی ندارد حالی برای نوشتن نمی ماند... هر چه قدر موضوع عوض می کنم، یا تصمیم می گیرم از گذشته بنویسم تا بتوانم به نوشتن ادامه بدهم جور در نمی آید.. نوشته ها خروس بی محل اند و بی روح اند...
چه بگویم... جان من، این زندانی ها را آزاد کنید... احساس گناه می کنم که نشسته ام و دارم مقاله های جذاب می خوانم و آن طرف آدم ها ماه هاست زندانند... آزادشان کنید... اعصاب برای مان نمانده است...
1 comment:
نوید خان سلام
اینجا (در ایران ) خیلی هااز صبح تا شب با همین احساس زندگی می کنند که گفتی و با بی نهایت موضوع مبتذل سر و کله میزیم .گفتم که بدونی تنها نیستی.
آروین
Post a Comment