1. امروز روز اول کنفرانس سیاست گذاری بود. کنفرانس نسبتا شلوغی است. اینترنت درست و حسابی در طول روز ندارم و شب که بر می گردم هتل مان خسته و کوفته ام.. اگر ایمیلی جواب نمی دهم ببخشید.
2. نمی دانم چرا در کنفرانس ها (مخصوصا جدیدا) باید با خودم هی کلنجار برم و هی نیشگون ذهنی بگیرم... حقیقت اش گاهی فاصله زیادی بین خودم که طمع مقاله دادن و حرف زدن در کنفرانس ها دارم و آنان که در بازار، کار بیزنس می کنند که فقط ثروتی اضافه کنند نمی بینم... و این فکر به شدت اذیت ام می کند. یکی طمع پول و آن یکی که من ام طمع مقاله.. گاهی فکر می کنی عمری خواستی پاک زندگی کنی و طمع پول درآوردن را کنترل کنی و آمدی به سمت یک کاری که می دانستی آنچنان موضوع مالی هم در آن مطرح نخواهد بود و آخرش یک استاد ساده خواهی بود، اما درست که نگاه می کنی احساس می کنی داستان، همان داستان است.. همان آش است و همان کاسه و همان ابلیس... این اژدهای جمع کردن پول و شهرت و مقاله و ... از هر طرف که گردنش را بزنی از سمت دیگری سرش را بیرون می آورد... هر چند من امسال مقاله خاصی هم ندارم، اما این فکرها اذیت می کند... لحظه ای هست که از خودم عصبانی می شوم که همه اش به فکر این بودم که آن کار را چه می توان کرد، بازار کار را چه باید کرد، فلانی مقاله اش چیست و الی آخر...
3. اگر حرف های بالا بی معنی بود، جدی اش نگیرید.. شب بود و خسته بودم..
4 comments:
Quite meaningful thoughts Navid Sir.
In fact most of us don't even care to pinch, but you care to remind yourself. And here is the battle field. As you rightly said, the story remains same in different contexts.
I believe we are the story! I am the story, you are the story. People switch over contexts but story remains same and intact. the real battle is to change the story. Change the self.
Same way here Navid jaan,
However I m still in the 1st battle! ;) ... But I promsed to myself, I ll continue till get a house!!!! :D
indeed beautiful post. and true.
u know navid, i found a way. to live in present. thinking too much about future makes us greedy and to be able to enjoy now, even the papers and the success of others. i m happy to read ur post
I am agree....
Post a Comment