Saturday, June 18, 2011

من که اسم‌ام، اصلا، غضنفر نبود

در «اِستارباکسِ» فروشگاهِ «بارنز‌ اند نوبل»، خانومِ قهوه‌چی، سفارش تان را که می‌گیرد اسم تان را می‌پرسد و روی لیوان می‌نویسد، تا آن یکی خانومِ قهوه‌چی که قهوه یا چای‌تان را ریخت، بتواند با نگاه به لیوان تان، صدای‌تان کند. البته من همیشه صادقانه می‌گویم که «لطفا مرقوم بفرمایید "نوید"» و بعد با هیجان منتظر می‌مانم که با یک اسم دیگر صدا شوم! چند وقت پیش، چای‌ام که آماده شد، خانوم قهوه چی داد زد: «نَـویــت!». که البته به لهجه ترکی خودمان نزدیک‌تر بود. چند وقت پیش گفتند: «نَفیـــد»، که بیشتر شبیه زمانی که بود که نونهال بودیم و مادرمان می‌خواست لوسمان کند!.. یک بار صدای مان کردند «نبیت» که فکر کنم از ریشه نباتات باید باشد!.. امروز هم خانوم قهوه‌چی خودشان را راحت کردند و فرمودند «نَــدیــد!»... سریع چای ام را گرفتم و گفتم: «بعله! اینجام... دستتان درد نکند...» *

دوستی داشتم که اسم‌اش علی بود و چون «علی» های آمریکایی، همان «اَلی» یا «اَلیس» هستند و درنتیجه خانوم اند، دوست نداشت وقتی صدایش می کنند و همه حضار منتظرند یک خانوم قهوه اش را بگیرد ایشان با هیکل ورزشکاری و درشت شان جلو بروند. این بود که قهوه که می خواست سفارش بدهد می‌گفت اَلِکس Alex هستم و بعد که قهوه‌اش حاضر می‌شد و صدای‌اش می‌کردند Alex، ایشان کلا یادش می‌رفت که قرار بود Alex باشد! و مثل زیتون پرورده زُل می‌زد به در و دیوار!...
-----

*: خانم جان، مادربزرگ خدابیامرزمان، اواخر عمر، من را گاهی سعید، گاهی وحید، گاهی فرید و گاهی هم رامین(!) صدا می‌کردند!.. ما هم خیالی مان نبود و می گفتیم بعله! و فکر می کردیم همین که خانوم جان می دانند بنده یکی از نوه های ذکور هستم و مثلا ما را سولماز صدا نمی کنند جای شکر دارد!.. اما یادم هست آن زمان، کسی از کوچه رد می‌شد و بچه‌اش را که فرید بود صدا کرد و من ناخودآگاه برگشتم و جواب دادم!... خلاصه یاد آن داستانی افتادم که من که اسم‌ام، اصلا، غضنفر نبود!...

7 comments:

- said...

با حال بود نوید... من غیر از دوستای خیلی نزدیکم بقیه اینجا اگه بخوان خیلی حال بدن ففا صدام میکنن... دتس وات ایت تیکس دیگه
:)

Saleh said...

اتفاقاً ما با رفقا قرار گذاشته ایم یک بار که رفتیم استارباکس اسممون رو بگیم غضنفر (دقیقاً همین غضنفر) که بعد که پشت بلندگو صدامون کردن بساط خنده فراهم بشه. ولی هر دفعه یادمون می ره این برنامه رو اجرا کنیم!

linus said...

آقا شما ام‌بی‌ای می‌خوندی و در پرشین بلاگ می‌نوشتید آیا؟

navid said...

ممنون بابت کامنتا!
لینوس: من ام بی ای می خوندم.. توی پرشین بلاگ هم می نوشتم..

Parisa said...

من خیلی وقتها می گم " پاریس" .. بعد یک جوری لبخند می زنند انگار پاریس هیلتون جلوشونه .. بعضی وقتها همون پاریس رو هم اشتباه می نویسند که احتمالا مشکل لهجه منه !!!

Anonymous said...

آرار

خیلی جالب بود نوید جان... یاد قدیما افتادم

linus said...

آقا بسی خوشحالم که دوباره پیدا کردم کجا می‌نویسی!
در همین رابطه عرض کنم که من اسمم شبیر بود تو ایران هم درس نمی‌گفتنش خیلی! حالا دیگه تکلیف ما رو در این‌جا ببین چی می‌خواست بشه تا اینکه ایده زدم:

می‌گم :
My name is Shobeir. It's like a Show and a beer!
این دو فقره رو خوب می‌شناسن به حمد الله!