Tuesday, May 29, 2012

آغاز رسمی زندگی در بوستون

آلبانی شهری بود که اول با او قهر بودیم، بعد با او کج‌دار و مریز شدیم، بعد عادت کردیم و بعد به یکباره دوست‌اش شدیم. خیلی هم دوست‌اش شدیم. این جور که اگر یک هفته نمی‌دیدیم‌اش دلمان برای‌اش تنگ می‌شد.... .

آخرین روزهای‌مان در آلبانی پر از مهمانی و شام و ناهار بود. فارغ‌التحصیلی محمد بود. قبلش هم خودم. مهمانی دوستان هندی و آمریکایی‌مان هم خوب بود. و بعد هم مهمانی شام خودمان، که البته دونگی بود! خانه نیوشا و شهرام هم به صرف چای و شیرینی خداحافطی کردیم. اردوان و پدرام و نازنین و لیلا و فرزاد و محمد و بی‌تا هم بودند. آخرش هم دوستان در اسباب کشی خیلی کمک‌مان کردند. وقتی می‌رفتیم، بارمان در دو سه تا ماشین سواری جا می‌شد. مبل و کولرگازی و کتابخانه و دوشک تخت و تلویزیون‌مان را هم، همانجا، در آلبانی فروختیم. کلا 200 دلار. 40 - 50 تا هم از کتاب‌های سنگین‌مان را گذاشتیم طبقه دوم دانشکده. دیکشنری فارسی به انگلیسی را هم انداختیم سطل. ماشین سواری خودمان و ماشین شروین را بار زدیم. خانه را جارو کردیم و دستمال کشیدیم و به صاحب خانه (جانسون‌ها) تحویل دادیم. آخرین ناهارمان را در چلوکبابی افغانی شهر با بی‌تا و فرزاد و شروین خوردیم، و در یک روز یک‌شنبه، راه افتادیم.

و این طور بود وقتی که کوچ می‌کردیم... از آلبانی به بوستون. از شهری که دوست اش داشتیم و آرام بود، به شهری که قرار است پر از ماجراهای جدید و چالش‌برانگیز باشد. و شاید جای پیشرفت. الان فکر می‌کنیم که یک سال بوستون خواهیم بود.

2 comments:

اردوان زندی آتشبار said...

دیروز با امیر رفته بودیم استارباکس وسترن (چون برق خونه رقته بود!!) یهو دوتایی گفتیم "نوید همیشه میومد اینجا یادش بخیر!"

Cinnamon said...

Agha in Boston chejoor shahriye.. ? biyam migi ? ma sare do rahiyam be sheddat..