اول من با صدای قرای خود(!) چند تا شعر از حافظ خواندم. بيتا ترجمه شعرها را به انگليسی خواند. بعد عسل با سه تار آهنگ گل گلدون را زد و ملت هم تا جايی که بلد بودند خواندند. البته گروه دو دسته شده بودند: يک عده با هم می خواندند و يک عده با هم مواظب بودند که محمد نخواند! بعد تعدادی از بچه ها به سرپرستی کاميار آواز «شد خزان» خواندند که البته که هیچ تناسبی با تمام شدن خزان و آغاز زمستان نداشت! بعد هم پدرام در مورد تاریخچه شب یلدا به انگلیسی صحبت کرد.
خلاصه مراسم به شدت به صورت فرهنگی پیش می رفت و ما اکیدا نگران غلظت بالای فرهنگ شده بودیم! بنا به تجربیات خود داشتیم با تناقض روبه رو می شدیم و فکر می کرديم باید برويم و فرضيات خود را در مورد فرهنگ مان تغيير دهيم و اين مورد را به عنوان يک مورد عجیب موفق در تاريخ ثبت کنيم که به يکباره و در ايکی ثانيه مراسم به صورت خودجوش از «شد خزان» به موسیقی وزین «مهوش پریوش» (!) تغییر شکل داد! و من از ياس فلسفی نجات پیدا کردم! آن هم همراه با حضور حضار بر بالای سن و به قول يکی از دوستان حرکات پا سوزنی و کتلت:) خلاصه هر چه رشته بوديم پنبه شد!!
بعد هم که مهمانان رفتند نشستيم و انار دانه کرديم و هندوانه خورديم و ... شب که برمی گشتيم به شدت برف می باريد... کلا خوب بود و خاطره ای شد. گفتم خاطره: راستی خاطره خانوم هم خيلی زحمت کشيد! و ترجمه شعرهای حافظ را رساند.. ترجمه ها قرار است چاپ شود...
اين هم من و نيوشا در کنار آدم برفی ساخت خانواده جانسون ها... آن خانه سمت راستی که چراغش خاموش است خانه ماست.
5 comments:
سلام
دستتون درد نکنه جالب بود
موفق باشید و خوش بگذره
سلام
ببخشید یلدای اونجا با اینجا فرق داره؟
یا اینجا هم یلدا بوده و ما فراموش کردیم(امان از دست این حافظه فرهنگی ضعیف ما)
ضمناً من اون خونه سمت راستی که چراغش خاموشه رو به طور کامل روئیت کردم
گفتم که خیالت راحت باشه
عندلیبان
1) that's cool! (ba lahje e makhsus!)
2) jaye saloomeh khali bood ha! ;-)
3) khoresh karafs ro nagofti!
Mohammad:
Man Chi kare bidam, ke hame movazeb boodan man nakhoonam?
Shookhi kardam babaa.. divaari az divaar e to kootaah tar nist dar Albany!!
Post a Comment