Saturday, May 31, 2008

اسباب کشی، مسیح، و چند نکته دیگر

1- ام روز اسباب کشی می کنم. با توجه به این که دو ماهی در آمریکا نخواهم بود و از طرف دیگر نمی خواهیم این خانه مان (شکل1) را از دست بدهیم قرار شد که خانه اجاره ایمان را برای دو ماه اجاره بدهیم. اما مشکل این کار این بود که کسانی که برای تابستان به آلبانی می آیند، خوب از اول تابستان می آیند نه از وسط June. آخرش تصمیمم این شد که به قول معروف، فسادی(!) به این نحو بزنیم: خانه اجاره ایمان را اجاره بدهم و خودم برای این سه هفته یک اتاق از خانه دوستانم، «پیتر» و «مایک»، را اجاره کنم! (یعنی در حال حاضر من دو جا اجاره کردم و یک جا رو هم اجاره دادم!) از نظر اقتصادی 300 دلار به نفعم شد. ضمن این که اگر این کار را نمی کردم امکان داشت که هیچ وقت نتوانم مشتری برای مدتی که نیستم پیدا کنم. ام روز خانه را کمی مرتب کردم و چند ساعت دیگر با کمک «هستی» که جزء معدود ماشین داران ایرانی مقیم آلبانی و تروی است(!)، چمدان لباس ها و کتاب ها را به خانه پیتر و مایک می برم.

2- از هیجان انگیزترین فرآیندهای خانه تمیز کنی (الان حتما شاخ درآورید از دیدن کلمه هیجان!) تمیز کردن یخچال است. (می بینم که هنوز شاخ اِ سر جاشه!) تمیز کردن یخچال به شرطی که حسابی قسمت فریزرش یخ زده باشه بامزه است. مال ما به شدت یخی بود طوری که این اواخر درش بسته نمی شد. کاری که کردم این بود که اول یخچال رو خاموش کردم و خوردنی ها رو بیرون آوردم. بعد با ماهی تابه (تاوه؟) آب گرم می کردم و ماهی تابه را داخل فریز می گذاشتم و در یخچال رو می بستم! هر نیم ساعت یک بار این کار را تکرار کردم. در دو ساعت قسمت اعظم یخ ها آب شد. بعد هم که در یخچال را باز گذاشتم برای آب شدن تکه های مانده. صبح، یخچال تر و تمیز بود و البته همه جا خیس! (احتمالا هنوز دنبال قسمت هیجانی کار می گردید!)

3- اسباب کشی در هر ابعادی که باشد برای من اتفاق سنگینی است؛ همین که از جای قبلی جدا می شوی و به جای جدید می روی. یک تکه نانی داشتیم که پارسال که من برای تحقیق رفته بودم کلیسا، کشیش به من داده بود؛ به عنوان تکه ای از بدن مسیح. آن روز ماه رمضان بود و نان نخورده ماند و بعد هم هیچ وقت پیش نیامد که بخورم. و همیشه در گوشه کمدم بود. امروز نان را تکه تکه کردم و برای پرنده ها و مورچه ها و درختان و چمن های این حوالی ریختم. نمی دانم مورچه ای که این تکه نان را بر دوش می کشید و به خانه اش می برد می دانست که چه چیزی را به عنوان شام در کنار همسر و فرزندان خواهد خورد...

4- این روزها هوای آلبانی فوق العاده بهاری است. هوای خنک و مرطوب 20 درجه که برای من شبیه اردیبهشت شمال است. (بعید می دونم هیچ وقت اردیبهشت شمال رفته باشم! همین جوری حدسم اینه که شمال اردیبهشت این جوریه – ببخشید اردیبهشت شمال!!) البته پرنده های رنگارنگ هم به شدت آواز می خونند و بعضی وقت ها خرگوشی را می بینید که در گوشه ای برای خودش بالا پایین می پرد. تازگی ها صبح ها 15 دقیقه ای می دوم و شاد و شنگول دوش می گیرم و هویج هام (!) رو بر می دارم و راهی دانشگاه می شم. الان هوا بارونیه...

5- "وقتی می آی، پُر می کنی لحظه رو از بوی بهار؛ وقتی می ری غصه هام اُ ابر بهارون نداره"... خوب - نبود نیوشا طبیعتا جزء نکات منفی این دوران است. برای من اوج احساس تنهایی در روزهای تعطیل و از 5 بعد از ظهر تا زمان خواب در روزهای کاری است. این چند روزه سعی کردم خودم را با کتاب خواندن در کتاب فروشی ها سرگرم کنم. مخصوصا کتاب فروشی borders برای این کار جای خوبی است. و صد البته، اینترنت هم ندارد! برای همین الان شاید یک و نیم برابر دوران سال تحصیلی کار می کنم و کتاب می خوانم. از تاج سر گرامی خبر می رسد که خدا را صد هزار مرتبه شکر همه کادوها اندازه بوده!!

6- فرم های ترم بعد نیوشا را به من دادند تا به دستش برسانم. به «کرا» که مسوول این کار است توضیح دادم که اگر فرم ها را پست کنم ایران و نیوشا پر کند و دوباره پست کند این جا کلی طول می کشد. از طرف دیگر فرم های نیوشا کپی فرم های من است. پرسیدم که آیا اشکال دارد که من جای نیوشا امضا کنم. کرا گفت: «در واقع این طور است که اشکال دارد که من بفهمم که تو به جای نیوشا امضا کردی!» خنده ای زدیم و گفتیم حتما! پس من خواهش می کنم از اداره پست که یک ربع دیگه این ها را به نیوشا برساند و نیوشا یک ربع بعد پرکرده فرم ها را پست کند و نیم ساعت دیگه همه چی آماده باشد! این خدمات پستی عجب پیشرفتی کرده است ها!

4 comments:

Anonymous said...

تصویر بد آشنا میزنه ها! ;)

Anonymous said...

واقعاً تو اینجا زندگی می کنی ... مثل اردیبهشت شمال میمونه ... جداً زیباست، هوس کردیم یک سری بیائیم آلبانی

Anonymous said...

دکتر یه سری بزن به اینجا
pom.ir

Anonymous said...

آقا من مدتهاست وبلاگت رو می خونم. خیلی زحمت می کشی برای یک یادداشت. این عکس و نوشته ها و توضیحات دیگه آخرشه! دمت گرم. keep up the good work!