دوشنبه
کنفرانس شروع شده است. هر روز دو برنامه plenary داریم (زمانی که تنها یک برنامه برگزار می شود و همه در آن شرکت می کنند) و دو سری برنامه parallel (زمانی که برنامه ها به صورت موازی و در هفت سالن متفاوت برگزار می شود). پوسترها در کنفرانس سیستم داینامیکس به صورت همزمان و همه در یک سالن برگزار می شود و برای این که مردم استقبال کنند تعدادی از افراد معروف هم به صورت مدعو به ارائه پوستر می پردازند. ضمن این که برنامه در یک سالن بزرگ است و ناهار هم سرو می شود. در برنامه پوستر امسال حدودا 90 پوستر داشتیم و من مسوولیت مدیریت این قسمت را بر عهده داشتم (دهنی ازم سرویس شد ها!) به هر حال به خیر گذشت.
در plenary آخر امروز 3 تا از جایزه های کنفرانس هم داده شد که قسمت هیجان انگیز ماجرا است. دو نفر از دانشگاه ما هر کدام دو تا جایزه گرفتند. کسانی که قرار است جایزه ها را ببرند از قبل می دانند ولی به کسی نباید در این رابطه بگویند. این است که حس کنجکاوی ملت هم اساسا تحریک می شود.
شب با ایرانی ها بیرون رفتیم برای شام. برای نیوشا یک مجسمه سقراط به عنوان کادو خریدم! بعد هم در هتل ما قهوه خوردیم و تا حدودهای 2 شب با هم بودیم.
سه شنبه
احساس بامزه ای است معروفیت! به شدت هم غرور آور (در معنای منفی اش). ام روز روز جایزه فارستر بود. با هژیر و هیانجانگ نشسته بودیم و سعی می کردیم از نحوه لباس پوشیدن افراد حدس بزنیم که چه کسی برنده جایزه است. خدایی اش هیانجانگ حدس اش درست بود. خانوم کیم تامسون (از هاروارد) را به من نشان داد که آرام در ردیف سوم نشسته بود و کت و دامن پوشیده بود. همین هم شد. کیم مقاله های متعددی اخیرا در مورد بیماری پولیو نوشته بود. کارهاش جالب بود و از همه مهمتر مقاله هایش را در ژورنال غیرسیستم داینامیکسی نوشته بود که این خیلی معنا دارد. رفتم و بهش تبریک گفتم جایزه را. خیلی با خضوع جواب داد. قرار بود ترم پیش برای یک سخنرانی دانشگاه ما بیاید که نشده بود و از این جهت ایمیلی با هم در تماس بودیم. گفت که به دیود و جورج سلامش را برسانم.
شام همه دعوت کنفرانس بودیم. مردم لباس شام خوری پوشیده بودند. خانوم ها عموما لباس های شب و آقایان هم بیشتر کت و شلوار. هیانجانگ که دید "جف"، مسوول "سرچ استاد" یکی از بزینس اسکولهای کالیفرنیا، تنهاست، سریع به سراغش رفت و در تمام مدت در مورد کار صحبت کرد. دو جایزه ای که هیجانگ دیروز برده بود هم باعث اعتبارش شده بود. همه دور یک میز بودیم ولی این دو تا هم اش با هم صحبت می کردند! شام هم خوب بود.
من در کنار حمید و اندی نشسته ام. ضمنا بودن حمید هم در این مدت خیلی خوب بوده و به عنوان یک هم سفر به دوستان توصیه می شود!
شب با بچه ها رفتیم پشت بام هتل. منظره آکروپولیس هم از بالا پیدا بود. هیجانگ از صحبت هاش با "جف" راضی به نظر می رسید. تا 11 شب بالا بودیم. بعد هم با حمید خداحافظی کردم و رفتم اتاقم و تا 2 نصفه شب به آماده کردن ارائه فردام مشغول شدم.
پ.ن : سعی می کنم خاطرات باقی مانده را سریع خلاصه کنم و وبلاگ از این حالت یکنواختی در بیاد... :) دو تا پست دیگه هم صبر کنید! با شرمندگی هنوز ادامه دارد!...
2 comments:
اصلا هم یکنواخت نیست...خیلی هم عالی است...من که واقعا لذت می برم. راستی کنفرانس سال دیگه کجاست و زمان فرستادن مقاله تا کیه؟ من احتمالا مقاله ای که از تزم در خواهد آمد رو می فرستم.
سال دیگه آمریکا است. یک سال آمریکا یک سال بیرون آمریکا..
سال دیگه شهر آلباکورکی در ایالت نیومکزیکو است. سال بعدش کره جنوبی است.
Post a Comment