Sunday, December 14, 2008

کاش می شد یک کیلو «معرفت» رو با نیم کیلو «نگاه» عوض کرد

ایمیل های زیادی که در مورد ادامه تحصیل سوال می کنند می گیرم و سعی می کنم همه را با استراتژی یکنواخت و ثابتی جواب بدهم. مثلا می دانم که اگر گفتند بازار کار چه طور است چه بگویم، یا اگر گفتند پابلیک پالیسی دوست دارم چه توصیه ای کنم. اما راستش فکر می کنم به مرور زمان در مورد یک سوال نظرم کم کم در حال عوض شدن است. یک سوال اساسی.

در این دو سال و نیم گذشته چیزهای خیلی خوبی یاد گرفتم و هنوز احساس می کنم بهترین تفریح زندگی ام در کنار لحظاتی که با نیوشا هستم، همین است که در مورد یک موضوع فکر کنم و مقاله بخوانم و با چهارتا آدم بحث کنم. اما حقیقت اش وقتی تمام لذت یادگرفتن را می گذارم در کنار «لحظاتی که از پدر و مادرم دور بوده ام» احساس می کنم که در کل سود نکرده ام. بین خودمان باشد گاهی فکر می کنم که ضرر کرده ام.. درباره لحظات زیبایی می گویم که زیر چشمی به آن ها نگاه می کنیم و حرفی هم برای گفتن نداریم... گاهی افسوس می خورم و می گویم کاش می شد یک کیلو معرفت رو با نیم کیلو نگاه عوض کرد. شاید هم این نگاه همان معرفت بود و ما نمی دانستیم...

قبل ها شاید با شدت زیادی تشویق می کردم که مثلا شما حتما پذیرش می گیرید و حتما فلان کار را بکنید و .. ولی این روزها دست و دل ام به کی برد نمی رود!

7 comments:

لولی said...

چی بگم ... نا امید کننده است برای منی که در آرزوی گرفتن پذیرشم و تازه اول راه !

Anonymous said...

نوید جان یکی از دلخوشی های من اینه که بیام اینجا و با دیدن اون خنده قشنگت کنار صفحه وبلاگ و خوندن پست های زیبا و دلنشینت روحیه بگبرم ... فکر می کنم تا حالا چیزی شبیه به این ننوشته بودی ... یه لحظه بغذ (بغض، بغز، بفظ و...) کردم ... برای من پذیرش گرفتن خیلی سخته ولی دقیقاً به همین دلیلی که گفتی هیچ وقت نرفتم دنبالش ... امیدوارم هوفق باشی و هرچه زودتر به دامن میهن اسلامیمون :) برگردی

Anonymous said...

من خیلی سعی کردم معنی عنوان ت رو بفهمم ولی نشد!

من هم یکی هستم تو موقعیتی شبیه به شما و تنها عاملی که تمام برنامه های آینده م رو به هم می ریزه همین دوری از پدر و مادره.

Anonymous said...

این پستت معرکه بود

Anonymous said...

این نیز بگذرد :)

Anonymous said...

سلام نوید جان :
اول از همه بخاطر نوشته هات و طرز دیدگاهت نسبت به مسایل مختلف تشکر می کنم . من که جزو بازدیدکنندگان همیشگی وبلاگت هستم .
احساس می کنم این رفتار و احساست طبیعی باشه و حتما زودگذر و اینکه ادم های موفق و بزرگ یقینا متفاوت نسبت به عموم جامعه فکر و رفتار میکنند. گذر زمان بهترین پاسخ را به شما میدهد.

Anonymous said...

نوید جان بسیار زیبا بود یه لحظه جا خودرم! آحه تا خالا یه همچین پسا احساسی و ایتجا ندیده بودم!
شک ندارم که خانوادت بهت افتخار می کنن برای همچین پسری که هم اونا رو نمی تونه فراموش کنه و هم داره بهتریم مدارج رو توی بهترین دانشکده های دنیا می گیره احتمال می دم که اگه به انتخاب خودشون هم میزاشتی که اونا انتخاب کنن که تو بمونه کنار اونا یا بری و یه نوید دیگه برگردی البته اونا راه رفتنت رو انتخاب می کیدن!
خیلی طولانی شد ببخش!
همیشه شاد باشی