«سو» یکی استادهای نازنین این جاست. از ترم اول می شناسمش. در واقع اولین استادی است که این جا داشتم. کلاس خیلی خوبی داشتیم و من هیچ وقت خسته نمی شدم. سو به جز درس دادن توی دانشگاه هم مسوولیت خیلی مهمی داره. معاونت تحصیلات undergrad دانشگاهه.. به عبارتی معاونت تحصیلات "غیر" تکمیلی! (تحصیلات ناقص!)
این جا همه دانشجوهای کارشناسی دانشگاه باید یک درس زبان هم بگذرونند. خودشان انتخاب می کنند که چه زبانی باشه. اگر هم کسی زبان دومی بلد بود که این درس خود به خود پاس می شه و نیازی برای گذروندن یک درس جدید نیست. طبیعتا اون هایی که اجدادشون به یک کشوری می رسه زبان اون جا رو به عنوان زبان دوم تعیین می کنند...
و این وسط یکی پیدا شد که ایرانی بود؛ پدرام. این جا به دلیل کمبود ایرانی خیلی متداول نیست که یک دانشجوی لیسانس ایرانی پیدا بشه.. ولی خوب دیگه.
«سو» ایمیل زد که می تونی امتحان مهارت فارسی بگیری. هیچ استادی نیست که فارسی بدونه. ما هم با توجه به مهارتمان در زبان و ادب فارسی(!) گفتیم حتما. با مزه بود. با پدرام قرار گذاشتم... پدرام از کلاس چهارم ابتدایی آمده بود آمریکا... صحبت کردیم برای چهل پنجاه دقیقه... یک متن نوشتم که بخونه توی این مایه ها که «ما الان در کافی شاپ هستیم و داریم حرف می زنیم و ..» و پدرام با توانایی مثال زدنی خوندش! بعد هم پدرام یک متن توی این مایه ها نوشت که «اسمن(!) من پدرام است. ایران خوب است و وضع اقتساد الان زعیف است!« خلاصه اجتهادی کردیم و تشخیص دادیم که در کل مهارت فارسی موجود است.
تجربه بامزه ای بود. ضمن این که یک دوست ایرانی آمریکایی جدید هم پیدا کردم... «سو» هم تشکر کرد و پرسید که اگه مورد مشابهی به وجود اومد باز هم آمادگی داری؟ گفتم حتما...
1 comment:
چقدر فوق العاده! تجربه بي نظظيريه! من خيلي دوست دارم برم توي يكي از دانشگاه هاي آمريكا كه زبانت فارسي دست مي دن براشون يه شعر مولانا يي حافظي كسي رو با آب و تاب بخونم و از ب يلهجه بودنم (!) در يك جايي لذت ببرم و اونام بفهمن كه چقدر فارسي رو با لهجه و مسخره (!) حرف مي زنن!!!!
از لحاظ علوم رفتاري من چه موجودي ام؟!
Post a Comment