ام روز خاتمی از نامزدی انتخابات انصراف داد. در عین این که این اتفاق خبر بدی برای طرفداران خاتمی بود اما فرآیند کاندید شدن و انصراف خاتمی حاوی نکات جالبی بود که در این جا به آن اشاره می کنم.
1. خاتمی می توانست بهترین رییس جمهور آینده باشد. اعتقاد خاتمی به آزادی سیاسی و تلاش های مثبت او در زمان ریاست جمهوری که خیلی از آن ها به حرکت های برگشت ناپذیر جامعه به سوی انتقاد پذیری منجر شد، تنها یکی از نکات مثبت او بود. مقایسه تعداد زندانیان سیاسی، تولیدات فرهنگی و آزادی اجتماعی در دوران های قبل و بعد از خاتمی با دوران خاتمی ساده ترین مقایسه ای بود که یک فرد منصف می توانست انجام دهد. افزون بر این، در آن دوران، وضعیت اقتصادی جامعه با کاهش قابل توجه تورم و بیکاری جزء طلایی ترین دوران بود. خاتمی معتقد به بهبود روابط با جهان، تشنج زدایی و عدم ماجراجویی در روابط بین الملل بود که در بلندمدت می تواند به بهبود وضعیت معیشت مردم بیانجامد. بر همه این ها این نکته را بیافزایید که خاتمی تجربه هشت سال ریاست جمهوری داشت. او کسی بود که توانست مملکت را با نفت 9 دلاری اداره کند. این است که اگر شرایط مهیا بود، خاتمی بهترین رییس جمهور می توانست باشد.
2- خاتمی می توانست منطقی ترین رییس جمهور باشد. در اواخر آذر 87 نامه ای توسط جمعی از فارغ التحصیلان دانشگاه شریف خطاب به خاتمی منتشر شد که از او برای شرکت در انتخابات دعوت می کرد. دوستی در این ارتباط می گفت که ترجیح می دهد که در نامه نباشد. او می گفت در وضعیت فعلی این نامه ها فقط خاتمی را کانالیزه می کند و او گمان می بَرد که شانس پیروزی بالایی دارد. ضمن این که حتی اگر مقبولیت کافی موجود باشد با وضعیت فعلی وزارت کشور و شورای نگهبان تضمینی برای برنده شدن خاتمی نیست و شکست او می تواند فاجعه ای برای تفکر اصلاح طلبی باشد. من با این نظر مخالف بودم و طرح آن را نامربوط می دانستم (و می دانم) چرا که اگر او رییس جمهور مطلوب است باید اینقدر بداند که چه طیف هایی از او حمایت می کنند و شرایط چگونه است و آن قدر بداند که بی خود با به به و چه چه من و تو احساساتی نشود. کار ما بیان نظریات خودمان است. حرکت امروز خاتمی آن هم در جمعی که همه طرفداران او هستند نشان از غلبه منطق بر احساسات لحظه ای و سطحی بود. ما ام روز و فردا ناراحتیم. اما بالاخره آرام می شویم و او می داند که مملکت را با احساسات نمی توان اداره کرد. این است که اگر شرایط مهیا بود، خاتمی منطقی ترین رییس جمهور می توانست باشد.
3- خاتمی می توانست آگاه ترین رییس جمهور باشد. خاتمی حرف های بچه های دانشگاه تهران در سال 83 را که در مقابل او دنبال رییس جمهور رادیکال تری می گشتند بیاد می آورد (و عجب کسی هم گیرشان آمد). او حرف های آن خانومی که پنج سال پیش می گفت "این خاتمی هم کار خاصی نکرد"* را در کنار حرف های آن آقایی که می گفت "بذار احمدی نژاد انتخاب شود که حق این دزدها را کف دستشان بگذارد"** و آن دانشجوی کارشناسی ارشدی که معتقد بود "همه این برنامه ها زیر سر رفسنجانیه که خودش زیاد رای بیاره و من عمرا در انتخابات شرکت نمی کنم"*** می گذارد و می فهمد که جامعه از مشکلات عمیق تری رنج می برد. جامعه ای که بیش از این که نیاز به یک رییس جمهور اصلاح طلب داشته باشد نیاز به تفکر اصلاح طلبی دارد. او ریشه مشکل را می شناسد. این است که اگر شرایط مهیا بود خاتمی آگاه ترین رییس جمهور می توانست باشد.
به هر حال خاتمی کنار رفت و در یک جمع بندی می توان گفت هر چند خروج خاتمی از صحنه انتخابات مطمئنا موجب کاهش قدرت انتخاب طرفدارانش شد، او را در آزمونی دیگر سربلند کرد و نشان داد مانند دیگر سیاسی های جامعه ما نیست که کانالیزه شود، منطق تصمیم گیری را کنار بگذارد و احساسی تصمیم بگیرد. او نشان داد که قدرت را واقعا برای قدرت نمی خواهد. همین ها نشان می دهد که خاتمی هشتاد و هشت بهترین، منطقی ترین و آگاه ترین رییس جمهوری است که رییس جمهور نشد، چون کاندیدا نشد.
-------------------------
پ.ن.*: با بچه های خانومی که می گفت "این خاتمی هم کار خاصی نکرد" چند ماه پیش حرف می زدم. همه می گفتند در وضعیت فعلی باید از این مملکت رفت. این جا جای زندگی نیست.
پ.ن.**: آن آقایی که می گفت "بذار احمدی نژاد انتخاب شود که حق این دزدها را کف دستشان بگذارد" خودش و خانومش به احمدی نژاد رای دادند. امسال دخترشان کنکوری است و هر روز استرسی حاکم بر خانه شان که نکند سهمیه بسیجی ها تایید شود، نکنه سهمیه بومی ها دوباره مثل پارسال اجرا شود، نکند سوال ها لو برود و هر روز به در و دیوار فحش می دهند... هنوز هم نمی دانند که "علت" خودشان بودند.
پ.ن.***: دانشجوی کارشناسی ارشدی که معتقد بود "همه این برنامه ها زیر سر رفسنجانیه که خودش زیاد رای بیاره و من عمرا در انتخابات شرکت نمی کنم" الان معتقد است که کلا نباید رای داد. صرف نظر از این که چه کسی کاندید شود.
پ.ن.****: این همان متنی است که دی روز نوشته بودم.
6 comments:
tomorrow is worse than today!that is the fact of society with cultural problems!As you mentioned our problem is our culture.I enjoy reading your blog.
از اینکه خاتمی رفت، خیلی متاثر شدم. مثل یه لیوان آب یخ بود، که شعله انتخابات رو خاموش کرد. روشن کردن دوباره این شعله کار خیلی ساده ای نخواهد بود و خیلی هایی که شاید به خاطر خاتمی در انتخابات شرکت می کردند، الان دیگه لزومی بر این کار نمی بینند
آخرین امید هم رفت...
تسلیت
if we believe in reform we still can vote. Good analysis Navid!
نمی دونم شاید اونقدر هم نحوه اومدن و رفتان خاتمی منطقی نبود...ولی اونجه مهمتره اینه که برنامه خاتمی به خصوصی در سه ماه آینده برای پیشبرد اهدافش چیه؟ آیا حالا که نمی تونه به قدرت برسه میتونه تفکر اصلاح طلبی رو در کشور جا بندازه؟ آیا میتونه به رای آوردن کاندیدایی کمک کنه که اصلح طلبی رو رواج بده؟
نوید کلاً خیلی پیچیده فکر کردی ها! فکر کردی اینجا کجاست؟! یک تصمیم ساده به حکم اخلاق من نمیآم
Post a Comment