Showing posts with label نظر. Show all posts
Showing posts with label نظر. Show all posts

Wednesday, September 04, 2013

1- این 170 نفر نماینده مجلس که بیانیه دادند که حاضرند برای سوریه جانفشانی کنند: لطفا زودتر بکنند. هزینه حمل و نقل‌شون رو هم مردم تقبل می‌کنند.

2- این فرانسه و نمایندگان مجلس آمریکا و روزنامه‌نگاراشون که هی می‌گند ما با حمله به سوریه پیام روشنی به ایران می‌دهیم؛ کلا در مورد حکومت ایران و کانسِپتِ "پیام" چی فکر می‌کنند؟

3- این‌هایی که در مورد 2 اشاره کردم، برادران دینی اون‎‌هایی هستند که می‌رند راهپیمایی روز قدس تا پیام روشنی به کشورهای متخاصم آمریکایی و اروپایی، به خصوص اسرائیل(!) بدند.

4- این رفتار اوباما که اول می‌گه باید حمله کنیم، ولی باید قبل‌ش نظر مجلس رو بپرسیم، رو می‌دونید تنها با چه تئوری‌ای می‌شه توضیح داد؟ تئوریِ "مردم سالاریِ دینی".

5- این هاشمی رفسنجانی هم که هرچی سنش بیشتر شد من احترامم بهش بیشتر شد. دلیلش شاید این باشه که اون با زیاد شدن سن‌اش رفتارش عوض شد. یا با توجه این که هرچی سن اون بالا می‌ره، سن من هم بالا می‌ره (به طرز عجیبی به یک میزان بالا می‌ره!)، من با زیاد شدن سنم معیارهام عوض شد؟

Sunday, August 25, 2013

لیگ امسال

خلاصه: به نطرم تیم‌های امسال لیگ رو می‌شه از نظر کیفیت به سه دسته تقسیم کرد: دسته اول: استقلال!. دسته دوم: فولاد و سپاهان. دسته سوم: پرسپولیس، تراکتور، ذوب آهن.

مشروح اخبار!: هفته ششم لیگ هم تموم شد. خیلی از خلاصه‌بازی‌ها رو دیدم. اگه داده‌های مربوط به عملکرد سال‌های گذشته و قضاوت‌های شخصی‌ام رو هم اضافه کنم به نظرم:

1- امسال استقلال با اختلاف خیلی خوبی می‌تونه قهرمان بشه. کار اصلی قلعه نوعی هم باید مدیریت حاشیه های احتمالی در نیم فصل دوم باشه. که به نظرم کار راحتی خواهد بود، چون زود با بقیه تیم ها فاصله خواهند گرفت و جذابیت ایجاد حاشیه هم برای دیگران کم خواهد شد...
2- محمد قاضی اگه مصدوم نشه جز 3 نفر اول گلزنان لیگه و شاید هم آقای گل بشه. من که از استیل‌اش خوشم میاد از این پیش‌بینی خودم خوشحالم!
3- تیم‌های دیگه‌ای که تا جای خوبی مدعی باشند، به نظرم فولاد و سپاهان هستند. سپاهانِ امسال از پارسال ضعیف‌تره، ولی به هرحال تیمشون صاحاب داره! فولادِ امسال از پارسال بهتره، مربی‌شون هم که خوبه، یک مقداری جوون‌نند... فکر کنم این دو تا تیم دوم و سوم بشند.
4- برای پرسپولیس هم رتبه‌ای بهتر از 4 پیش بینی نمی‌کنم. امتیازها رو هم، آقای علی دایی، به مدد داد و بیداد کردن و متهم کردنِ داور و فدراسیون جمع می‌کنند... به عنوان یک پرسپولیسی هیچ راه حلی برای این تیم، در این "برهه حساس کنونی" ندارم! احتمالا رتبه‌ای بین چهار تا شش بگیره.
5- شخصا دوست دارم تراکتور خوب باشه توی لیگ. خیلی پتانسیل‌اش بالا نیست. با تجربه علی کریمی تا یک جاهایی می‌رسند، ولی ظرفیت قهرمانی ندارند؛ به نظرم. فک کنم رقابت تراکتور بیشتر با پرسپولیس باشه، برای رده هایی تو حوالی چهار و پنج و شش.
6- فکر می‌کنم ذوب آهن هم جز تیم‌هایی باشه که امسال خوب کار کنه و مکانی حدود 4-6 بگیره.
7- تیم‌های سقوط کننده هم شاید استقلال خوزستان و گسترش فولاد تبریز باشند...

Saturday, June 08, 2013

یک هفته مونده به انتخابات به نظرم ...

مناظره آخر راضی کننده بود. حرکتِ ولایتی که مستقیم رفت سراغ هسته‌ای خیلی خوب و احترام برانگیز بود (هرچند روخونی‌ش خیلی جوک بود!). از طرف دیگه آشنا شدن با "ظرفیت"های واقعی جلیلی و فرصت سوزی‌هاش ناراحت‌کننده بود. من قبلن حدس می‌زدم که تیم مذاکره کننده بدی داریم ولی واقعا عمق قضیه در این مناظره‌ها و حرف‌های جلیلی معلوم شد و اطلاعاتی که آقایون از فرصت‌سوزی‌ها دادند.

در یک جمع‌بندی از این مناظره‌ها و تبلیغات - همونطور که قبلن به شوخی گفتم - اوضاع به احتمال زیاد از اینی که الان هستیم بدتر نخواهد شد! من اگر ائتلاف «روحانی-عارف» انتخاب بشه خیلی خوشحال می‌شم. اگه ولایتی انتخاب شه خوشحالم*. اگه رضایی انتخاب شه راضی‌ام. و اگه قالیباف انتخاب شه اوکی هستم و دست‌کم زانوی غم به بقل نمی‌گیرم... این که فکر می‌کنم چه کسانی محتمل ترند تقریبا برعکس همین رده‌بندی مطلوبیت منه. یعنی فکر کنم قالی و محسن شانس‌های اولند. ولایتی و جلیلی شانس های 3 و 4. و شانس 5 هم با ماست.

* به نظر میاد تنها کسی که اگه انتخاب بشه اولویت‌اش رو بذاره مذاکرات هسته‌ای فقط ولایتی و شاید روحانی باشه. بقیه خیلی خودسانسوری کردند اون هم هنوز انتخاب نشده! اهدافشون هم نسبتن کوچک و در حد معاونت اقوام و استاندارها و چهارتا جاده و ساختمون بود. خوبه ولی ریشه مشکل‌ها نیست. این که آیا با وجود "آقا" می‌شه در زمینه هسته‌ای صلح کرد با دنیا، سوال دیگه‌ای است (من جوابم به این سوال مثبته.)

Thursday, June 06, 2013

قالی

من نمی‌تونم قبول کنم که شانس قالیباف خیلی خوب باشه. شانس‌اش خوبه ولی نه اون‌قدر که در نظرسنجی‌ها دیده می‌شه. نحوه پخش آراء‌ قالیباف، به نظر من، با کسی مثل رضایی و ولایتی فرق داره. گروه‌هایی از مردم که نظر مثبت به قالیباف داشته باشند، که عملا به دلیل عملکردش در شهرداری تهران است، عموما ساکن تهرانند. و مقداری هم مردم مشهد و شهرهای اطراف. دلیل خاصی نمی‌بینیم که مثلا مردم اردبیل و بوشهر هم به همان نسبت به قالیباف مثبت باشند. این رو مقایسه کنید با آراء افرادی مثل رضایی و ولایتی که پخش یونیفورم‌تری در جامعه داره. مردم اردبیل همون‌قدر نسبت به رضایی مثبت‌اند (یا منفی‌اند) که مردم مشهد و مردم بوشهر.

اگر تهران 6 میلیون واجد شرایط داشته باشه، و 30 درصدشون در انتخابات شرکت کنند، و 70 درصدشون هم به قالیباف رای بدند می‌شه حدودن یک میلیون رای. این مقداری است که آدم‌هایی مثل رضایی می‌تونند در شهرهای دیگه جبران کنند.

مگر این که به سبک احمدی‌نژاد که از شهرداری تهران به ریاست جمهوری رسید، آراء طرفداران "آقا" در شهرهای دیگه، در دقیقه 90 به نفع قالیباف فعال بشه. من تصورم از این رای اضافه 4-5 میلیون رای هستش. به‌دست آوردن‌اش برای قالیباف آن‌چنان هم بدیهی نیست.

Monday, June 03, 2013

انتخابات امسال

برعکس انتخابات قبلی که با شور و شوق این جا می نوشتم، این بار شوری ندارم. شاید هم دلیل اش بالا رفتن سن باشه. شاید هم پایین اومدن مطلوبیت بلاگ نویسی. بچه داری هم دلیل دیگه ای هستش. و آخر هم سرخوردگی. سرخوردگی از اتفاقات چهارسال پیش.

اول فکر کردم که امسال رای نمی دم. اما هر چه گذشت، راستش نتونستم خودم رو متقاعد کنم که رای ندادن مفهوم خاصی داشته باشه. شخصا هم انقدر وقت دارم که تا پای صندوق برم. تفاوت بعضی از کاندیداها هم با هم خیلی زیاده. برای همین اگر احتمال کوچکی هم وجود داشته باشه که رای های ما صحیح خوانده بشه، منطق اینه که از این امید کوچک استفاده کنم و رای بدم.

مثل بقیه دوستان بین عارف و روحانی تردید دارم. عارف رو ترجیح می دم. فکر می کنم مشارکت قسمت هایی از جامعه که از شرایط موجود کشور ناراضی اند در انتخابات کم باشه و برای همین امید خاصی به برنده شدن این دو ندارم. اما خوب تلاش می شه کرد.

Wednesday, October 10, 2012

تمایل ایرانیان تحصیل کرده به سکونت در آمریکا

بر طبق آمار سال های اخیر، حدودا 63 درصد از ایرانیانی که در رشته های علوم و مهندسی در آمریکا مدرک دکترا گرفته اند قصد دارند در آمریکا بمانند. به عبارتی از هر سه نفر دو نفر. از این نظر ایران در رتبه اول بوده و این نسبت برای شهروندان سایر کشورها به مراتب کمتر است. مثلا چین 58 درصد و ترکیه 48 درصد.

نکته دوم «رشد» تمایل به سکونت ایرانیان در آمریکاست. شکل زیر نشان می دهد که حدودا یک دهه پیش، 52 درصد از دانشجوهای ایرانی تمایل به اقامت در آمریکا داشتند. رشد علاقه به سکونت در آمریکا برای ایرانیان و برزیلی ها و مکزیکی ها از سایر کشورها بیشتر بوده است.

طبیعتا کسر دیگری از ایرانیان هم سعی می کنند تمایل خود به ماندن در آمریکا را پنهان کنند. و شاید اگر آمار به روزتری هم منتشر شود این ارقام بازهم تغییر بکند. 





Saturday, May 05, 2012

دروازبان های ایرانی در لیگ ایران

در سال های گذشته، لیگ فوتبال ایران، بازیکنان خارجی متعددی را جذب کرده است. بعضی از این بازیکنان هم خیلی خوب بوده اند. مربی های خارجی متعددی هم جذب لیگ شده اند که باز بعضی هایشان عملکرد خوبی داشته اند. نمونه خوب جذب بازیکنان و مربیان خارجی خوب را می توان در تیم هایی مثل سپاهان اصفهان دید. انتظار این است که ورود بازیکنان و مربیان خارجی به بالارفتن کیفیت مسابقات کمک کند.

اما این پذیرایی از "جنس خارجی" در "بازار" فوتبال ایران یک استثنا داشته است. در طی سال های اخیر، قوانین لیگ برتر استفاده از "دروازبان خارجی" را ممنوع کرده است. استدلال این قانون هم این است که با ورود دروازبان های خارجی امکان رشد دروازبان های داخلی کم می شود. این که چقدر تا به حال این قانون به رشد دروازبان های ما کمک کرده جای سوال دارد. ضمن این که شایعاتی وجود دارد که در این بازار انحصاری، قیمت معدود دروازبان های قابل اطمینان ایران هم خیلی زیاد شده است (یک بار فردوسی پور یک متلک در مورد دروازبان استقلال انداخت که دروازبان میلیاردی - نمی دانم چقدر درست است). اتفاق بامزه تر، شرح این روزهای پرسپولیس است که در بازی های خارجی از یک دروازبان بوسنیایی استفاده می کند و در بازی های داخلی دروازبان های ایرانی را می گذارد. یا در حال حاضر، تیم ها در لیگ دسته یک می توانند از دروازبان خارجی استفاده کنند اما اگر تیم شان به لیگ برتر صعود کرد دروازبان خارجی شان از کار بی کار می شود! البته نمونه های این محدودیت ها در بعضی کشورهای دیگر هم اجرا شده و منحصر به ایران نیست. (در آلمان؟ یادم نیست)

آیا چنین انحصاری برای فوتبال ایران خوب است؟ من هنوز مطمئن نیستم. همیشه trade off در مورد ورود کالای خارجی وجود دارد: کالای خارجی امکان انتخاب مشتریان را زیاد می کند و موجب رضایت مشتریان می شود و رقابت را برای کالای ایرانی سخت می کند که شاید برایش خوب باشد و باعث بهبود کیفیت اش شود. از طرف دیگر حاشیه امن سود را از کالای ایرانی بر می دارد که می تواند به شکست اش و خارج شدن همیشگی از بازارش بیانجامد. در فوتبال به جز این موارد دست کم دو مورد دیگر هم است. موضوع اول این که بازیکن و به خصوص مربی خوب تاثیر spill over دارد و اگر مثلا یک هافبک بازی خوبی انجام دهد به بهبود عملکرد مهاجمان تیم که می توانند داخلی باشند کمک می کند. یا مثلا مربی خوب خارجی می تواند بازیکنان داخلی خوبی تربیت کند. موضوع دوم هم موفقیت تیم ملی است. یعنی ما دو چیز را ماکزیمم می کنیم: کیفیت مسابفات لیگ برتر و کیفیت تیم ملی فوتبال در مسابقات بین المللی. در واقع، در آخر، تیم ملی هم باید دست کم 3 دروازبان عالی داشته باشد که باید ملیت شان ایرانی باشد. اگر دینامیک ورود دروازبان خارجی به بد شدن کیفیت دروازبان های داخلی بیانجامد می تواند به ضرر تیم ملی باشد. *

حال سوال این جاست که اگر این حرف درست باشد، چرا ورود مدافعان یا مهاجمان خارجی به تربیت و رشد مدافعان یا مهاجمان ایرانی لطمه نمی زند، اما دروازبانان خارجی چنین تاثیری می گذارند؟ سعی می کنم منصفانه نگاه کنم و چند تفاوت بین پست دروازبانی با پست مثلا دفاع پیدا کنم: 1) شاید تاثیر مارجینال یک مدافع با کیفیت از یک دروازبان با کیفیت بیشتر است:  بازیکن دفاع در طراحی تاکتیکی تیم شرکت می کند و با آوردن مدافع خارجی با کیفیت، کار همه تیم هم خوب می شود. اما احتمالا (جای شک دارد) وظیفه دروازبان از تاکتیک تیمی مستقل است. 2) تعداد تقاضا برای دروازبان اصلی در لیگ برتر در حد تعداد تیم هاست (کم است)، اما میزان تقاضا برای مدافعین حدود 3 یا 5 برابر تعداد تیم هاست. به این ترتیب اگر مثلا 10 نفر مدافع خارجی هم جذب فوتبال ایران شوند هنوز جا برای کار برای مدافعین داخلی هست و جای کسی تنگ نمی شود. 3) در حال حاضر وضعیت دروازبان های داخلی از خارجی خیلی بدتر است و اگر به آن ها اجازه انحصار داده نشود در کوتاه مدت موقعیت خاصی برای رشد پیدا نخواهند کرد (مثل سایر قوانین گمرکی که در کشور برای حمایت از جنس داخلی نصب می شود تا پس از مدتی به جنس خارجی برسند) اما در مورد مدافعین، مدافعین فعلی قابل مقایسه با همتاهای خود هستند. 4) تاثیر مارجینال ورود دروازبان خارجی به جذاب کردن مسابقات فوتبال ایران و جذب تماشاگر محدودتر و کمتر از جذب مدافعین خارجی است. به بیانی دیگر تماشاچی ها به استادیوم نمی روند که بازی دروازبان تیم شان را نگاه کنند. پس اگر هم دروازبان خارجی خوب نیاید اثر منفی زیادی نخواهد گذاشت. به نظر خودم هر کدام از این استدلال ها یک جای اش می لنگد! احتمالا شما استدلال های بهتری دارید...

اما کلا اگر این استدلال ها درست باشد و واقعا دادن انحصار موقعیت های دروازبانی به دروازبان های داخلی به ماکزیمم کردن payoff function مان بیانجامد باید این تابع به نحوی باشد که در مورد نسبت خارجی ها به داخلی ها در پست های مختلف جواب های کاملا متفاوتی بدهد! در مورد پست دروازبانی جواب بهینه اش صفر و در مورد مدافعین یک عدد غیر صفر - مثلا 20 درصد - باشد...

----

*: این استدلال در مورد مربیان خارجی بسیار جالب می شود. با توجه به این که تیم ملی می تواند مربی غیرملی داشته باشد، تربیت مربی داخلی تراز اول لزوما فایده بارزی برای فوتبال درجه اول کشور ندارد. از این رو ورود مربیان خارجی به هر کشور با کمترین مقاومت همراه است و اصولا اولین مرحله بین المللی شدن لیگ کشورهاست.

Thursday, December 15, 2011

فعالیت تخصصی یا/و فعالیت سیاسی برای ایرانیان خارج از کشور: پیش‌فرض‌هایی که چالش‌برانگیزند

یادداشتی در ارتباط با برنامه اخیر پرگار در مورد نقش ایرانیان خارج از کشور

نوید غفارزادگان، سروش اصلانی

۱. مقدمه

چندی پیش، در برنامه تلویزیونی پرگار، میزگردی در مورد نقش ایرانیان خارج از کشور در بهبود وضعیت کشور برگزار شد (+). در این برنامه آقایان «نظامی»، «کیا» و «رحمانداد» با بررسی روش‌های اثربخشی در جامعه امروز ایرانی، دو روش مختلف را بررسی و به چالش کشیدند. در یک سو، «نظامی» و «کیا» بر لزوم فعالیت سیاسی به عنوان فعالیت اثربخش و استراتژیک در موقعیت فعلی ایران پافشاری کردند. در سوی دیگر، «رحمانداد» با تاکید بر لزوم یادگیری از گذشته، بر فعالیت تخصصی از طریق ارائه مقاله، شرکت در سمینار، سفر به ایران و مشاهده مستقیم مردم، و مشارکت در توسعه فنی پافشاری کرد. «نظامی» محدود شدن به چنین رویکردی را با توجه به عدم اعتقاد نظام حاکمیت به توسعه (ضمن استناد به جمله‌ای از رهبری نظام) کم فایده دانست.

در این نوشتار، ضمن استقبال از بحث مطرح شده در برنامه پرگار، سعی می‌شود با نقد تعدادی از فرضیات رایج در این گونه مباحث، به ویژه در میانِ مبلغانِ لزومِ فعالیت‌های سیاسی، به روشن‌سازی تفاوت‌های اثربخشی فعالیت‌های تخصصی و سیاسی کمک شود. در پایان این نوشتار، با توجه به بررسی ارائه شده به (۱) لزوم گسترش و حمایت از فعالیت‌های تخصصی و (۲) لزوم تخصصی‌شدن فعالیت سیاسی تاکید می‌شود.

۲. پیشفرض‌های مورد نقد

رویکرد این نوشتار، بر اساس نقد و به چالش کشیدن پنج پیش‌فرضِ متداول در بحثِ «شیوه های اثربخش تاثیرگذاری ایرانیان خارج از کشور» است.

پیش‌فرض اول: فعالیت‌ها به دو دسته "جدا از همِ" تخصصی و سیاسی تقسیم می‌شوند.

بخشی از مناظرات موجود در مورد انتخاب گزینه‌ای میان فعالیت تخصصی و فعالیت سیاسی بر این فرض استوار است که فعالیت سیاسی یک فعالیت غیرتخصصی است. اگر با همان دیدی که به فعالیت یک کارشناس مهندسی در صنعت و یک کارشناس اقتصادی در دولت نگاه می‌شود به یک کارشناس سیاسی نیز نگاه شود، می‌توان اذعان داشت که چنین کارشناسی، نیاز به دانش و تجربه لازم در حوزه‌های مختلف مرتبط دارد. تخصص مورد نیاز حوزه سیاست از طریق تحصیل، تفکر و تجربه سیستماتیک حاصل می‌گردد و چنان نیست که کارشناسی که در حوزه‌ای غیر از سیاست، تحصیلات آکادمیک انجام داده است، به سرعت تصمیم بگیرد که در زمینه سیاست به فعالیت تخصصی بپردازد. به عبارتی دیگر فعالیت سیاسی به نوعی زیر مجموعه فعالیتهای تخصصی است و نیاز به دانش و تجربه مربوط دارد.

پیش‌فرض دوم: تمرکز هر فرد بر فعالیت‌های تخصصی-فنی (در برابر صرفاً سیاسی)، باعث کاسته شدن کیفیت و اثربخشی فعالیت‌های سیاسی او می‌شود.

هرچند مباحث مطرح شده در پرگار به بررسی گزینه‌‌های فعالیت تخصصی و سیاسی می‌پردازد، مشاهده شخصی ما این است که گزینه‌های اصلی برای بسیاری از ایرانیان خارج از کشور «مشارکت تخصصی» و «عدم هر گونه مشارکت» است. به نظر می‌رسد برای بسیاری از ایرانیان مقیم خارج از کشور، با توجه به مشاهدات تاریخی‌شان، عدم علاقه به ادبیات رایج در سیاست، ترجیحات امنیتی یا شخصی، و یا احساس سرخوردگی از مسائل سیاسی، اصولا فعالیت سیاسی گزینه‌ای بسیار حاشیه‌ای است. از این رو اینکه بخش زیادی از ایرانیان تحصیل‌کرده از وضعیت سیاسی داخل ایران راضی نیستند، به معنی تمایل آنها به فعالیت سیاسی نیست. علاقه به مشارکت سیاسی با مشارکت در ساختنِ کشور افزایش می‌یابد و داشتنِ ارتباط مستقیم با مردم به عملگرایانه شدن رویکرد سیاسی افراد متخصص کمک می کند. از این رو دعوت ایرانیان مقیم خارج از کشور به مشارکت تخصصی عموما هممعنی با دعوت آنها به نادیده نگرفتن سرنوشت کشورشان است، و در بلندمدت میتواند به افزایش کیفیت فعالیتهای سیاسی آنها نیز منجر شود.

پیش‌فرض سوم: افراد خارج از ایران بر هدف فعالیت سیاسی توافق نظر دارند.

بخشی از تاکید طرفداران فعالیت سیاسی در مورد اثربخشی فعالیت سیاسی بر مبنای این فرض است که هدف طرفداران فعالیت سیاسی تغییرات بسیار بنیادی نسبتا کوتاه مدت (یا میان مدت) در ساخت قدرت است و همه براین هدف هم‌نظرند. به عنوان مثال بورگان نظامی موقعیت فعلی را یک «بزنگاه تاریخی» توصیف می‌کند. مستتر در چنین دیدگاهی این است که نرسیدنِ نسبتاً سریع به تغییرات بنیادی به معنی شکست در این بزنگاه و از دست‌دادن آینده است. در حالی که لزوماً چنین نیست و اتفاق نظری در این مورد، حتی در بین افرادی که کار سیاسی متمرکز و حرفه‌ای می‌کنند، وجود ندارد. شاید برای «تغییر نظام»، یا برای «حفظ نظام»، اثربخش‌ترین فعالیت، فعالیت سیاسی باشد، اما هدف بسیاری دیگر از ایرانیان مقیم خارج از کشور می‌تواند متمرکز بر بهبود اوضاع معیشتی، ارتقای وضعیت فرهنگی، یا آسایش روانی مردم باشد. این گونه اهداف می‌تواند در چارچوب‌های سیاسی مختلف به سرانجام برسد. با این دید، این «هدف» است که مشخص میکند چه فعالیتی اثربخشتر است.

پیش‌فرض چهارم: مشارکت سیاسی شهروندان، همان فعالیت سیاسی است.

مشارکت سیاسی افراد مختلف یک جامعه یکی از پیش‌نیازهای بهبود تصمیم‌گیری‌های سیاسی در جامعه است. چنین مشارکتی عموما با استفاده از ابزارهای مختلف سیاسی و ارتباطی ممکن می‌گردد، و انتظار می‌رود که دقت و کیفیت نظر جمعی به نظر فردی برتری داشته باشد. در جامعه‌هایی که از حیث دموکراتیک ضعیف‌تر هستند، شهروندِ علاقه‌مند به سرنوشتِ خود، سعی می‌کند با تعقیب اخبار سیاسی در مواقعی که به تضعیف حق شخصی، صنفی و اجتماعی او مربوط می‌شود عکس‌العمل نشان دهد. مثلا یک دانشجوی سابق دانشگاه شریف به حق ضایع‌شده دانشجویی از دانشگاه خود اعتراض می‌کند. مکانیزم‌های اعتراض در چنین جوامعی از دل گروه‌های تخصصی سیاست (مثلا در شکل نامه‌های مختلف) بیرون می‌آید. چنین مشارکتی ضمن این که ارزش‌های اخلاقی شگرفی خواهد داشت، به معنای جایگزینی سیاست بر فعالیت‌های تخصصی نیست. در واقع در حالی که مشارکت سیاسی شهروندان اخلاقاً و عملاً امری مطلوب است، اما این امر نه به معنی اولویتبخشی به فعالیت سیاسی به عنوان فعالیت اصلی یک فرد است، و نه جامعه را از متخصصان سیاست بینیاز میکند.

پیش‌فرض پنجم: فعالیت تخصصی به معنی تایید بنیان نظام و نواقص آن است.

در دو سطح مختلف، از فعالیت تخصصی به عنوان فعالیتی که به تقویت نظام سیاسی می‌تواند منجر شود انتقاد می‌شود. در سطح اول فرض می‌شود که فعالیت‌های تخصصی به معنای قبول شرایط موجود بر جامعه و به معنی تایید نظام است. طبیعتا با این فرض یک نانوا هم که با کار روزانه چرخ‌های اقتصادی جامعه را می‌چرخاند، یا یک پزشک که بیمارانش را مداوا می‌کند، در حال تایید نظام است! در سطح دوم، طرفداران فعالیت سیاسی ممکن است چنین انتقادی را محدود به فعالیت تخصصی در شرکت‌ها یا سازمان‌هایی بکنند که سود حاصل از این شرکت‌ها به سازمان‌های سیاسی و نظامی برسد. نگاهی دقیق‌تر به نوع فعالیت‌های تخصصی ایرانیان مقیم خارج (شرکت در کنفرانس‌ها، کمک به دانشجویان، مشارکت در فعالیت‌های کارآفرینانه، کمک به افزایش دانش تصمیم گیری در حوزه‌های مختلفی چون بهداشت، آموزش، مدیریت شهری، سازمان‌های غیرانتفاعی و شرکت‌های متوسط و کوچک خصوصی ...) نشان می‌دهد که فعالیت در زمینه‌های تخصصی لزوماً به کار در شرکتی که احیاناً ارگان‌های نظامی سهامدار آن باشند محدود نیست. در واقع برای تاثیرگذاری تخصصی بر جامعه ایرانی راههای بسیار فراگیرتر و متنوعتری از آنچه که عموماً فرض میشود وجود دارد و عمده این راهها مغایر با استانداردهای اخلاقی عموم متخصصان جامعه نیست.

۳. نتیجه‌گیری

با توجه به نقد این نوشتار به پیش‌فرض‌های متداول، به نظر می‌رسد دامنه فعالیت تخصصی بسیار فراتر از آن‌چیزی است که بتوان آن را با فعالیت سیاسی مقایسه نموند و فعالیت سیاسی‌ای می‌تواند به رشد و ارتقای روش اداره سیاست در جامعه بینجامد که بر پایه تخصص استوار باشد. هر چند بیان آراء و نظرات شهروندی برای بهبود اداره کشور امری مبارک است، این گونه فعالیت‌ها ما را از داشتن متخصصان سیاسی بی‌نیاز نمی‌کند. کمبود مطالعه و تحقیق رسمی در زمینه سیاست (در مقایسه با علوم مهندسی، پزشکی، و حتی اقتصاد و مدیریت) یکی از تهدیدهای بلندمدت در جامعه ایرانی محسوب می‌شود. برچسب‌زدن و بی‌ارزش تلقی‌کردن فعالیت‌های تخصصی به معنی نادیده‌گرفتن فعالیت‌های بسیاری از متخصصان و افراد سیاسی تخصص‌گرا در تاریخ ایران بوده است؛ نه ابن سینا در زمان دولت صالح زیسته است و نه زکریای رازی؛ دولت‌مردانی چون قائم مقام فراهانی و امیرکبیر حتی حاضر به همکاری سیاسی مستقیم با حکومت در چارچوب نظام‌های سیاسی مستبد و ناصالح شدند تا با بسط و توسعه فعالیت‌های تخصصی - که اتفاقا از گذرِ سفر و مشاهده دنیای مدرن پی به اهمیت آن برده بودند - منشأ اثرات بلندمدت‌تر و پایدارتری بر جامعه ایرانی شوند. کوچک‌انگاشتن اثر فعالیت‌های تخصصی در بسیاری از مواقع نه تنها به بهبود فعالیت سیاسی نخواهد انجامید، بلکه منجر به کناره‌گیری طیف کثیری از افراد تحصیل‌کرده از هرگونه فعالیتی خواهد شد.

Saturday, November 26, 2011

از بازی ات لذت ببر

بازی والیبال ایران و لهستان بود. مستقیم. استرس من، از این فاصله، در ابعادِ هفت هشت ریشتر بود. بازیکنان زورشون رو می زدند، اما خراب می کردند. عقب افتاده بودند. خولیو وِلاسکو، مربی ایران، تایم اوت گرفت. به بازیکنی که اشتباه کرده بود به سردی نگاه کرد. در آن اوج استرس و با توجه به اهمیت هر امتیاز، انتظار داشتم که بگوید "فلان کار را بکن؛ فلان شده!.. این چه وضعشه"... اما نگاه سردش با یک توصیه ساده به بازیکن جوان همراه بود: "از بازی ات لذت ببر"... همین.

طبیعت کارهای ما هم این طور است: آنقدر تحت شرایط رقابت قرار می گیریم و آنقدر باید خودمان را به دِدلاین ها برسانیم، و آنقدر باید کارهایمان را تمام کنیم، به نتیجه برسانیم و، به اصطلاح، ببندیم... که... یادمان می رود باید از کارمان لذت ببریم... کسی باید تایم اوت بگیرد و به ما بگوید که ددلاین و نتیجه و این ها همه درست؛ اما از کارت لذت ببر...

ایران آن بازی را برد.. و بازی بعدی را...

Thursday, May 19, 2011

آنان که شجاع اند، آنان که شجاع ترند

جَنگ، شش هفت سالی بود که روز و شب مان را آژیری و پناهگاهی کرده بود. ولی حرف زدن از صلح، کفرآلود می نمود. بابا یاد داده بود که مبادا در مدرسه بگوییم که مردم از جنگ کردن خسته شده اند. می گفتند شهید نداده ایم که حالا صلح کنیم. این قدر ادامه می دهیم که تمام اش کنیم. در مدرسه، آقای ناظم داد می زد «از جلو نظام؛ خبردار» و همه داد می زدیم «جنگ جنگ تا پیروزی»...

این ها درست؛ اما همه می دانستیم که حرف بی پایه ای است که با صلح، خون شهیدی پایمال می شود. مگر شهید خون اش را داده بود که جامعه روی آرامش نبیند؟ کسی خون شهید را بی مفهوم کرده بود که دیگر به اروند رود هم راضی نمی شد و می خواست از مرز ایران به کربلا و بعد به قدس برسد و کل "نظام" را واژگون کند! بقیه را هم اگر سوال می کردند و حرف می زدند ترسو می خواند و ضد انقلاب می نامید (ولی خداوکیلی فحش نمی داد! آن طور که این روزها).

منصف باشم: آنانکه سینه سپر می کردند و به جنگ می رفتند شجاع بودند، درست. اما آنانکه که هم سینه سپرکردند و به جنگ رفتند و هم هدف را که زندگی بود فراموش نکردند شجاع تر بودند و هوشمندتر. راستش اعلام صلح، شجاعت بیشتری می خواست تا اعلام ادامه جنگ... صدام، قاتل بود و ظالم بود، درست. هاشمی در نامه اش او را "آقای صدام حسین" خطاب کرد و نه صدام یزید کافر؛ این هم درست... ولی جنگ کردیم که از آرامش مان دفاع کنیم و بالاخره کشور روی آرامش و صلح دید. اسرا آزاد شدند و زندگی بازگشت..

Wednesday, February 23, 2011

میرحسین موسوی را آزاد کنید

با به حصر کشیده شدن میرحسین موسوی، ما در برابر امتحان تاریخی دیگری قرار گرفته‌ایم. روزی که بچه‌‌هایمان می‌پرسند که شما در فلان روز چه کردید؟ روزگار بدی شده است. بر افرادی چون خاتمی و هاشمی فرض است که از ‌‌نهایت ظرفیت خود برای آزادی موسوی و امنیت کروبی و سایر زندانیان سیاسی استفاده کنند و از همراهی مردم در این مسیر کمک بگیرند. ما هم دست کم به هم یادآوری کنیم که این اتفاق حصر، اتفاقی بزرگ است و دربرابرش به روزمرگی دچار نشویم...

خدا می‌داند که آنان که برای حفظ قدرتشان به ساختن یک درب آهنی پناه آورده‌اند چون عنکبوتی می‌اندیشند که برای خودش خانه‌ای ساخته است... دریغا که نمی‌دانند...

Tuesday, January 25, 2011

نطق سالانه اوباما

سخنرانی امروز اوباما رو گوش می دادم. این سخنرانی به نطق سالانه مشهور است که در حضور نمایندگان دو مجلس و سیاست مداران مختلف و مردم انجام می شود. سخنرانی خاص و مهمی است که در آن رهبر آمریکا مسیر حرکت کشورش را ترسیم می کند. عموما مقداری هم احساسی است و با دست زدن حزب های مختلف قطع می شود (یک ویدئو در مورد تاریخچه و خصوصیات این سخنرانی).

در مورد قدرت سخنرانی فوق العاده اوباما احتمالا شما هم با من هم عقیده اید. طبیعتا کسی که تا این جا رسیده باشد نمی تواند در سخنرانی ضعیف باشد. اما به نظر می رسد اوباما در frame کردن جملاتش هم تبحر خاصی دارد: مثلا آمریکا را کشور ادیسون، برادران رایت، گوگل و فیس بوک معرفی کرد. یا از افرادی که دعوت کرده بود مثلا معلم فلان مدرسه روستایی یا مدیرفلان شرکت کوچک نام می برد و موفقیت هایشان را به عنوان الگو در میان برنامه های خودش می گفت. بدون نوشته تا جای ممکن برنامه های دولت اش را با هیجان و با جزئیات قابل ملاحظه ای بیان کرد و مثل همیشه ویژنری (visionary) بود به این معنی که نشان می داد که چه آینده ای را برای کشورش ترسیم کرده و چطور به سمت آن حرکت می کند. طبیعتا به این کاری ندارم که آینده درستی ترسیم کرده یا نه، صادق است یا نه، مدیر خوبی است یا نه، اما دست کم در این خصلت خاص (سخنرانی) که از ویژگی های یک رهبر موفق است قوی است. طبق آماری که چند ساعت بعد از سخنرانی منتشر شد 91 درصد کسانی که سخنرانی را نگاه کرده اند با پیشنهادات و برنامه های اوباما در این سخنرانی موافق بوده اند. به طور مشخص در زمینه اقتصاد، بینندگان قبل از این که سخنرانی را نگاه کنند 53 درصد با برنامه های اقتصادی اوباما موافق بودند و بعد از سخنرانی این عدد به 82 درصد رسید.... به هر حال توصیه می کنم این سخنرانی را نگاه کنید.



یکی از نکته های جالب سخنرانی های جدید اوباما - به خصوص همین سخنرانی - تاکید بیش از معمول بر آموزش و نوآوری است. در این عرصه ها به علوم و مهندسی بیشتر می پردازد و در مورد آموزش مدارس به دروس ریاضی و علوم تاکید بیشتر می کند. مقالات متعددی در سالیان اخیر منتشر شده که آمریکا در رشته های مهندسی و علوم از کشورهای رقیب خودش عقب افتاده است و دوستان دانشجوی ایرانی هم عموما تایید می کنند که دانشجویان دکتری مهندسی عموما خارجی هستند. با این سخنرانی ها و بازدید جدید اوباما از شرکت جنرال الکتریک به نظر می رسد سرمایه گذاری بیشتری در این زمینه ها در حال انجام است. نوآوری های مورد علاقه اوباما هم مربوط به صنایع مرتبط با تولید انرژی پاک است. امروز گفت که می خواهند تا سال 2035 هشتاد و پنج درصد از انرژی مصرفی آمریکا را از منابع پاک تامین کنند. بر کارآفرینی حاصل از سرمایه گذاری در این حوزه ها هم حساب کرده است.

Wednesday, December 29, 2010

منبع تولید ظرافت

در اعمال روزمره و عادی بعضی آدم‌ها، ظرافت‌هایی می‌بینید که می‌خواهید لحظه‌ای سکوت کنید. این ظرافت‌ها هم ناشی از تصمیم دی‌شب آن فرد به «ظریف بودنِ از فردا صبح» نیست! بلکه حاصل انباشته شدن چیزی است در طول یک عمر که منبعی می‌شود که رفتار روزانه‌اش را تلطیف می‌کند. آن چیز هم که انباشته می‌شود و منبع می‌شود را نمی‌دانم که چیست؛ ولی اسم‌اش را می‌گذاریم منبع تولید ظرافت! و کسی که چنین منبعی داشت نه اینکه اعتقاد دارد که حامل پیامی برای شماست و نه اینکه اعتقاد دارد که می‌خواهد به شما نشانه‌ای نشان دهد: کار روزانه‌اش را می‌کند و شما ظرافت‌ها را در بین کار‌هایش می‌بینید... او نشانه‌ها را برای حرف زدن با شما جاری نمی‌کند، اما نشانه‌ها با شما حرف می‌زنند...

شاید فکر کنید که من فیلی دیده‌ام در آسمان که این چند خط را نوشته‌ام... نه... دی شب، به مسیر پارو کردن برف توسط آقای جانسون، صاحب خانه‌مان، نگاه کرده بودم.. دقت و ظرافت و مسوولیت در تکه‌های برفی که از راه ما کنار زده شده بود کاملا پیدا بود... یا اینکه خانومی هست در کتاب فروشی «بوردرز» اینجا، که قهوه به شما می‌فروشد: دقت و ظرافت در ریختن قهوه و داغ کردن کیک در رفتارش موج می‌زند. دنیایی دارد با قهوه‌چی بودن‌اش... دوستی در ایران دارم که یادم هست در گزارش کارش از هیچ اشکال نگارشی و ویرایشی نمی‌گذشت. می‌دانست که این ظرافت‌ها توسط کارفرما دیده نخواهد شد. برای‌اش مهم نبود که دیده شود... برای من این‌ها صرفا «دقت» نبود، «ظرافتی» بود که هیچ گاه حاصل یک تصمیم شبانه نیست؛ از منبع تولید ظرافت می‌آید!

Tuesday, October 19, 2010

ادبیات عوام و خواص

یکی از اهداف استفاده از برچسب ها ایجاد معنی و مفهوم در ارنباطات اجتماعی است. در چنین رویکردی فرض بر این است که بسیاری از آن چه در طبیعت موجود است به خودی خود معنایی ندارند، بلکه انسان ها به صورت اجتماعی به آن ها معنی می دهند. مثلا برای این که از یک معما سردربیاوریم می توانیم برچسبی بر آن بچسبانیم که خودش یک چمدان پر از لغت را یدک می کشد. مثلا به یکی "چپ"ی و به دیگری "راست"ی می گوییم تا بفهمیم و بفهمانیم که طرف چطور آدمی است. از این برچسب ها برای القای معنی و معنی سازی استفاده می شود. sense making and sense giving

بحث تقسیم مردم به "خواص" و "عوام" هم از همین برچسب هاست که برای معنی سازی استفاده می شود، که البته بیشتر بعد از سرد شدن دسته بندی "خودی" و "غیرخودی" مطرح شده است. اصلا چه کسی است که فکر کند خودش جزء "عوام" است؟ (البته به جز شاغلام عوام! خدا گل آقا را رحمت کند). اکثر مردم ایده شان این است که خودشان و یک عده کمی "خواص" اند و بقیه که توی خیابان راه می روند یک عده "عوام" اند که معمولا رانندگی شان هم بد است!.. (خود شما که این وبلاگ را می خوانید احتمالا ته دلتان خودتان را یک عامّی نمی دانید.. خوب این وبلاگ اگر پنجاه تا خواننده داشته باشد همین الان پنجاه تا از خواص این جا هستند! و خود من البته!.. شرمنده ام که وقت پنجاه و یک نفر از خواص جامعه را گرفتم!) از این رو کارکرد اصلی این برچسب نه دسته بندی مردم، بلکه معنی سازی است. یعنی برچسب های "خواص" و "عوام" را اختراع نکرده ایم که بگوییم مثلا خاک برسرت که عوامی! بلکه استفاده می کنیم که سوم شخصی را عوام یا خواص خطاب کنیم. به ویژه وقتی کاری را که کسی می کند می خواهید توضیح بدهید می توانید بگویید کار عوامانه ای بود، یا طرف عوام است (جالب این که گوینده، خود و شنونده را جزء خواص می پندارد!)...

قدرت این برچسب ها عموما بالاست... تا زمانی که کارکرد معنی سازی اش را از دست بدهد... مثلا زمانی که دو عدد "خواص" رفتارشان با هم متناقض باشد قدرت این برچسب "خواص-عوام" با مرور زمان کم می شود:واژه "خواص" دیگر به اصطلاح میک سنس make sense نمی کند... در این جاست که واژه جدیدتری لازم می شود. مثلا: خواص بابصیرت و خواص بی بصیرت. در این برچسب جدید تبدیل یک "خواص" به یک "عوام" چندان موضوع بحث نیست، بلکه خواص از نوع "بابصیرت" به نوع "بی بصیرت" تبدیل می شوند و برعکس.

نیاز به چنین واژه ها و برچسب ها زاییده پیچیدگی های ذاتی محیط های اجتماعی است و عرضه و تقاضای این برچسب عموما بر مبنای نیاز بشریت بر تسلط بر این پیچیدگی ها و کسب آرامش است. ما اصلا از این پیچیدگی ها خوشمان نمی آید! مثلا وقتی ذهن من مشغول می شود که این "آقا خواصه داره چی می گه"، شما می توانید با بیان این که این آقا، خواص بی بصیرت هستند، کلید مشکلات فکری من را به من بدهید.. البته این کلید تا زمانی آن جا خواهد بود که تناقض جدیدی مشاهده شود و نیاز به برچسب جدیدی باشد...

دینامیک ابداع و گسترش و انقراض این برچسب ها هم جالب است...

Sunday, May 16, 2010

مدادتان را زیر چانه تان بگیرید

1- نبرد اصلی، جایِ دیگری بود. اما در عین حال، راهی باریک هم بود که اگر دشمن از آن راه عبور می کرد می توانست رزمنده ها را دور بزند. فرمانده، یک جوان را می گذارد آن جا که اگر کسی از آن سمت آمد بزندش: «جان من بزن اش؛ جانِ همه دوستان ات در میان است»... و فرمانده می رود به جبهه اصلی، همراه با بقیه گروه.

2- جوان می نشیند. چشم هایش را به راه می دوزد. نبردی است که فقط با صبر می توان در آن پیروز شد. دقیقه ها و ساعت ها می گذرند. او تکان نمی خورد. شب می شود و جوان می داند که نباید بخوابد. نبردی است که با بی خوابی می توان در آن پیروز شد. تفنگش را با سرنیزه رو به بالا و زیر چانه اش می گیرد که هر بار که سرش افتاد، به تیزی تفنگ بخورد و بیدار شود.. شب سپری می شود، به سختی. و او بیدار می ماند. با صورتی که پر از زخم است... پیروز می شود... و دوستان اش پیروز می شوند...

3- روزها سپری می شوند و دادستان به دنبال زمانی مناسب برای دستگیری «میر» است. زمانی که خواب مان ببرد... با دستگیری آرمین، جامعه را تست می کند. آیا خواب شان برده است؟ آیا وقت اش است؟.. دوستان ام؛ مدادتان را زیر چانه تان بگیرید. شب بلندی است. بیدار باید ماند.

Wednesday, April 14, 2010

چقدر اخلاقی است؟

به نظر می رسد برخی از حکم ها در جامعه اجرا می شوند تا درس عبرتی برای سایرین باشد. احساس می کنم در جوامع سوسیال تر این امر باید بیشتر مشهود باشد تا جوامع فردگرا. اصولا هدف اصلی از اجرای این حکم ها ارسال پیام به سایرین است و طبیعتا فردی که مجرم است به این شیوه بهایی گزاف می پردازد... خبری را می خواندم در رابطه با اعدام یک سارق مسلح و قطع دست و پای همدست او... صرفنظر از تمامی مسائل حقوقی و مدیریتی و سیاسی، می توان سوال کرد که از نظر اخلاقی این امر چقدر اخلاقی است که برای درس دادن به دزدهای دیگر، دست و پای یک دزد را قطع کرد و او را برای همیشه به این شکل درآورد.. آیا او دست و پای مردم را قطع می کرده است که حالا جامعه برای او چنین حکمی می دهد (حتی اگر هم این طور بود باز جای بحث داشت)، یا این حکم صرفن برای ارسال پیام به سایر دزدهاست...
.
یاد یک خبر قدیمی در مورد قطع دست و پای یکی از اعضای جند ا... افتادم. به نظرم می آید آن کار در آن زمان نه تنها موجب از بین رفتن تهدید جند ا... نشد بلکه سربازان مظلوم زیادی هم پس از آن توسط تروریست های جندا... شهید شدند..
.
کلا به این گزاره اعتقاد پیدا می کنم که هر کاری که از نظر اخلاقی بلنگد، مشکل آشکار یا پنهان مدیریتی هم دارد. مثال جندا... را هم که کنار بگذاریم یاد رفتاری می افتم که پلیس تهران در سال های گذشته با اوباش انجام می داد... به کرات این نظر را می شنیدیم که حق شان است یا این که با این کار اشرار دیگر هم جرات آمدن به خیابان نخواهند کرد، اما به نظرم اکثرمان تصور درونی خوبی نداشتیم از این که یک مرد میان سال را که خانواده و فامیل دارد به آن شیوه در شهر می چرخانند و آفتابه به دهنش می کنند و شخصیت اش را لگدمال می کنند.. و البته معلوم نبود که آیا آن ها از حقوق کافی در پرونده های قضایی شان برخوردار خواهند بود یا نه.. خیلی ها برایشان مهم نبود.. آن ها اشرار بودند و کسی طرفدارشان نبود... بعدها همان سیستمی که برای مجازات اشرار بنا نهاده شده بود دانشجویان مظلوم حق جویی را در کهریزک قربانی کرد.. شاید بهایی که جامعه دانشجویی در قبال سکوت در مقابل بی اخلاقی داد.
.
به نظر می رسد اخلاقی است که از اخلاق دفاع کنیم!...
.

Monday, March 15, 2010

«خودجوش» یا «سازمان یافته»

بازهم می پرسید چرا "مدیریت" و علوم مربوط به آن در ایران ارزشی ندارند؟! یکی از نکات معمول و جالب در کشورما این است که عموما گروه های سیاسی (مخصوصا داخل نظام) برای این که حرکتی را تایید کنند می گویند "طی یک حرکت خودجوش" و اگر بخواهند بر طرف مقابل بتازند می گویند "دشمن (یا طرف مقابل) در یک حرکت سازمان یافته" فلان کار را انجام داد... آنقدر هم گفته اند که این واژه ها واقعا چنین معنای واژگونی هم گرفته اند؛ انگار که مثلا حرکت سازمان یافته به مثابه جنایت باشد و حرکت خودجوش اوج حق طلبی!

اگر در آینده، این جملات منسوخ و معنای این کلمات درست شد، احتمالا بستر فرهنگی برای گسترش مدیریت آماده شده است :)

Tuesday, March 09, 2010

تویوتا و لوپ های بازار

این روزها «مسئله تویوتا» جدی شده است و در آینده ای نزدیک باید منتظر مقالاتی باشیم که در این باره بیرون خواهند آمد. به هر حال مقالات "آینده" در مورد "گذشته" نوشته می شوند! و این کار، چندان مشکل نیست. اما در حال حاضر پیش بینی این که چه اتفاقی برای تویوتا می افتد بسیار سخت است و دست کم کار ما نیست! (کار اقتصاددان ها که اصلن و ابدن!). در این جا بیشتر هدفم درک و sense making از اتفاقات مربوط به تویوتاست. این اتفاقات را می توان در دو دسته عملیات و بازار دسته بندی کرد.

reference (+)

مسئله تویوتا در محدوده مهندسی و عملیات مربوط به کارکرد آن و سرعت گرفتن غیرمترقبه آن است. این مشکل در برخی مواقع به سیستم های مکانیکی خودرو نسبت داده شده و در برخی مواقع به سیستم های الکترونیکی. بدون این که دلیل فنی آن را بدانم اصرار زیادی از طرف تویوتا وجود دارد که مشکل به قسمت مکانیکی نسبت داده شود. به هرحال آنچه که به عنوان مشکل ظهور کرده است از قابلیت اطمینان خودرو کاسته است که این امر می تواند در قیمت خودرو منعکس و به تویوتا زیان برساند. از دیدگاه مهندسی پیش بینی می شود که با مشخص شدن مشکل مهندسی در بازار، تخمین دقیق تری نسبت به ارزش تویوتا زده شود و قیمت خودرو به اندازه مشکل موجود سقوط کند، و در صورتی که تویوتا بتواند مشکل را حل کند ارزش تویوتا به جایگاه قبلی اش باز می گردد.

اما مسئله تویوتا در محدوده دینامیک بازار مسئله مهم تری است. بازار هر کالایی می تواند دارای دینامیکی هایی از جنس لوپ های مثبت باشد که به رشد یا سقوط یک شرکت منجر شود. در این جا، دینامیک های بازار را به دو دسته دینامیک های نرم و سخت تقسیم می کنم. در دسته دینامیک های نرم پدیده هایی را در نظر می گیرم که بر مبنای پنداشت افراد و اخبار ساخته می شود و جنس فیزیکی در آن جا به جا نمی شود. مثلا در بازار سهام، پنداشت خوب نسبت به سهام، موجب افزایش تقاضا، افزایش قیمت و پنداشت خوب نسبت به آن سهام می شود... یا در صنعت خودرو پنداشت خوب (یا بد) نسبت به یک خودرو توسط عده ای به عده دیگر منتقل می شود و عده بیشتری چنین پنداشت خوب (یا بدی) را پیدا می کنند. چنین دینامیک هایی هر چند مهم هستند عموما به صورت حباب ظاهر می شوند و ماندگار نیستند. نهایتا لوپ حباب با محدودکننده هایی که از ارزش واقعی کالا یا سهام فیدبک می گیرند شکسته می شوند. در این حالت انتظار می رود اگر قیمت سهام شرکتی زیاده از حد تخمین زده شد و حباب وار رشد کرد پس از مدتی بشکند و به ارزش واقعی آن که توابع سودآوری عملیاتی آن است باز گردد.

دسته دیگری از لوپ های بازار نیز وجود دارند که اثر خود را بر موجودات فیزیکی بازار می گذارند. من به این ها لوپ های سخت می گویم. در چنین شرایطی تاثیرات لوپ های نرم به صورت "سخت" در بازار انباشته می شوند و عملا ماندگار می گردند. مثلا اگر پنداشت همه نسبت به سهام یک شرکت بد شود و در زمانی که شرکت شدیدا نیازمند جذب سرمایه از طریق اوراق قرضه و به روزکردن ماشین هایش است نتواند این کار را انجام دهد، و تولیدش صدمه ببیند و بازار را از دست بدهد، لوپ های نرم بازار به صورت سخت در ساختار شرکت تاثیر گذاشته اند و به سقوط ارزش واقعی آن منجر می شوند (طبیعتا احتمال چنین اتفاقی در حالت کلی بسیار کم و در ایران تقریبا ناممکن است).

بازار خودرو جزء بازارهایی است که دارای دینامیک قوی سخت است که با رشد تعداد خودروهای مورد استفاده فعال می شود. به عنوان مثال خودروی بیشتر موجب جذابیت ارائه خدمات مخصوص آن خودرو و در نتیجه جذابیت بیشتر خودرو به دلیل دسترسی به خدمات و فروش بیشتر خودرو می شود. این گونه لوپ ها اولن تابعی از میزان خودروی موجود در سطح شهر و در دست مردم هستند و بعد، بسیار قوی هستند به این مفهوم که بسیار سخت شکل می گیرند و بسیار سخت به لوپ سقوط کننده تبدیل می شود. دلیل اصلی اش را می توان به این نسبت داد که تغییر جمعیت خودروی شهرها کار بسیار مشکلی است. با بیانی تکنیکال می توان گفت: فروش یک خودروی خاص از جنس متغیر rate است و تعداد خودوری موجود در شهر از جنس stock است. با در نظر گرفتن عمر میانگینی مثلا حدود ده سال برای یک خودرو، متغیر rate ورودی باید برای مدت نسبتا طولانی تغییر یابد که "شهر" و بازار تحت تاثیر قرار گیرد. از طرف دیگر زمانی که چنین لوپ هایی راه افتاد به سختی می توان جلویش را گرفت.

در حال حاضر آن چه که دیده می شود تلاش رسانه ها و سیاستمداران غیر ژاپنی (به خصوص آمریکایی) برای جنگ علیه لوپ های رشد تویوتا است و نکته ای که به عنوان یک بهانه به دست گرفته شده مسئله های پیش آمده در عملیات خودروست. هر از چندی برنامه ای با آب و تاب شدید پخش می شود که کسی به شدت گریه می کند که ماشین اش در اتوبان از کنترل اش خارج شده و دیگری هم که می گوید امکان ندارد هیچ وقت سوار چنین خودرویی شود (لوپ های نرم). و در صورتی که این تلاش ها بتواند به تعداد خودروهای موجود در بازار (نه فقط فروش چند ماهه) تاثیر بگذارد، می تواند تاثیر این مشکلات را در تویوتا ماندگار کند (لوپ های سخت). در واقع موفقیت سیاستمداران آمریکایی در جنگ با تویوتا وابسته به عبور از مشکلات عملیاتی به لوپ های نرم بازار و بعد لوپ های سخت بازار است. مرحله اول سوتی تویوتا بوده، و مرحله دوم توسط خیلی از رسانه ها هدایت می شود. از آن طرف تویوتا هم با کاهش شدید قیمت هایش می کوشد حتی با دادن ضرر زیاد از شکسته شدن لوپ های بازار جلوگیری کند.*
---
*: دوستان ایرانی متعددی در این جا به تویوتا اعتماد کرده و به طرز بی سابقه ای ماشین های نو خریده اند! اکثر آن ها البته وارد قرارداد "اجاره به شرط تملیک" شده اند که تا حدودی از ریسک کار می کاهد و می توانند در انتهای سه سال خودرو را نخواهند (البته در این صورت پولشان هم فقط صرف اجاره ماشین شده است و چیزی دست شان نخواهد ماند). به هر حال اعتماد این دوستان به تویوتا 1) می تواند ناشی از اعتقاد آن ها به حباب وار بودن شرایط و در نتیجه "زیرقیمت" بودن تویوتا باشد. 2) ناشی از اصول رفتاری مربوط به قضاوت شامل کندی update کردن تصورات نسبت به یک کالا باشد.

Thursday, January 07, 2010

چه کسی چه کسی را تهدید می کند.

وقتی شنیدم دادسرای تهران پنج تن از تظاهرکنندگان عاشورا را به محاربه متهم کرده است - همان تظاهراتی که تظاهر کنندگان زیرگرفته شدند - فکر کردم که "چه کسی" در حال تهدید "چه کسی" است. دو حالت ممکن است: اول تهدید بین جناحی و دوم تهدید درون جناحی. در حالت اول حاکمیت در حال تهدید جنبش سبز و مردم معترض است تا با ایجاد رعب و وحشت از حضورشان کاسته شود. حالت دوم تهدید درون جناحی است. شاید عده ای در درون حاکمیت از علنی شدن اتهام های سعید مرتضوی عصبانی باشند. مرتضوی که بعد از این که در افکار عمومی به کشتار مردم و مطبوعات متهم شد، بالاخره به عنوان متهم اصلی پرونده کهریزک - که قسمتی از پرونده، سه فقره قتل "عمد" است - هم شناخته شد. تمام تلاش هایی که برای پوشاندن این اتفاق انجام شد، میسر نشد. به این ترتیب پافشاری بر روش گذشتگان از طریق اعلام اتهام محاربه نوعی تهدید علیه مخالفان مرتضوی هم می تواند باشد که شماها کاره ای نیستید و اگر ما را بکشید هم ما همان راه را ادامه می دهیم! حال، حسینیان هم از مجلس استعفا می دهد. متن استعفایش را بخوانید... این داستان من را یاد یکی از داستان های فردوسی انداخت.
.

Saturday, December 26, 2009

مردم سیاه و سفید و مذهب خاکستری

این روزها، مردمی که روزی خاکستری بودند، یا سفید می شوند و یا سیاه. مرزهای آدم ها پررنگ می شوند و چیزی به نام گروه میانه، اعتدال، حد وسط و این طور تعابیر بی معنی می شوند. اگر خاکستری ها، همه، سفید می شدند و یا همه سیاه می شدند، هر چند آن هم بد است، درد سر کمتری وجود داشت.

اما از آن طرف، مذهب مان خاکستری شده است. گویی هر کسی دین و اعتفادات را در سمت خود می بیند و از تعابیر و معانی دینی برای خود و علیه دیگری استفاده می کند. پیش از این مشخص بود هر واژه دینی و هر سمبلی چه کارکردی دارد، ولی امروز کارکردهای متضاد یافته است... هر دو گروه متضاد برای اندیشه های متضاد دست به دامن تعابیر و واژه های یک دین برده اند. دین، خاکستری شده است.

آری.. روزهایی را می گذرانیم که مردم، سیاه و سفیدند و مذهب خاکستری است... من که متعلق به دوران آدم های خاکستری و مذاهب سیاه و سفید بودم، روزهای بدی را می گذرانم.