هفته اول سفر سه هفته ای ام تمام شده؛ با کلی حرف ها، داستان ها، مشاهده ها و خاطره ها... ولی حالی برای نوشتن ندارم... اگر روزهای خوبی بود این روزها، حرف های زیادی داشتم که بزنم. یک هفته دیگر در آلباکورکی هستیم و بعد به شیکاگو می رویم...
دی روز به دوست خارجی ام که پیاپی خبرهای بدی شنیده بود و غمگین بود و فکر می کرد دیگر تحمل اش تمام شده، گفتم که به هر حال نوبت خبرهای خوب هم می رسد.. نمی شود که همیشه، خبرها بد باشند...
خدا کند نوبت خبرهای خوب ما هم هر چه زودتر برسد... اگر حال همه مان بهتر شد خاطرات هفته گذشته ام را می نویسم.
2 comments:
Good news is no news. Don't be silly.
کی خبرای خوب میرسه خدا میدونه الان که همش بدبختیه تو کشورمون قتل و شکنجه و بازداشت و اعتراف شده روزو شبمون
Post a Comment