Thursday, February 18, 2010

مطالعه انفرادی با تام و اپریل و سه تا بچه قد و نیم قد

این ترم یک مطالعه انفرادی دارم با تام. این طوری است که هر هفته یک جلسه یک ساعته داریم و چهار دانشجوی دیگر هم که با "تام" کار می کنند می آیند. در جلسه هر کسی در مورد پیشرفت (و یا پس رفت!) پروژه اش صحبت می کند. در این میان "اپریل" (April) هم که یکی از قدیمی ترین دانشجوها و دوست داشتنی ترین آن هاست با تمام مشکلات حضور به هم می رساند!

داستان این است که "اپریل" که دوره دکتری را در سال 2001 شروع کرد مجرد بود و حالا که به نزدیک پایان دوره می رسد یک عدد شوهر و سه عدد فرزند دارد! همه هم بلوند و بامزه! بنده خدا کلا در این مدت خیلی از خانه خارج نمی شده و حالا هم که بچه اول به سن مدرسه رسیده کار درس دادن به او را هم بر عهده دارد. این جا تحت شرایطی (که فکر کنم بیشتر عقیدتی است) می توانید home schooling کنید و این به معنی نفرستادن بچه به مدرسه و درس دادن در منزل است... می توان در مورد اثرات منفی و مثبت اش صحبت کرد اما کلا نکته بامزه ای است. شنیده ام که در آلمان این کار ممنوع بوده و یک نفر با توجه به اعتقادات مذهبی اش برای این که بتواند بچه هایش را home schooling کند به آمریکا مهاجرت کرد! تصور کنید ما می آییم این جا که برویم مدرسه، طرف آمده این جا که نره مدرسه!.. می گفتم... کلا در این سال ها اپریل در حال انجام تز و تربیت بچه (و البته فعالیت های مربوط به حمل بچه جدید!) بوده است... حالا هم برای این که در این کلاس شرکت کند، خودش و سه تا بچه می آیند سر کلاس و یک دانشجوی پرستاری هم به عنوان پرستار می آید تا در حین کلاس دو تا از بچه ها را سرگرم کند. آن ها در یکی از میزها می نشینند و پرستار با آن ها تمرین نقاشی و از این جور چیزها می کند. بچه سوم که کوچکتر است (16 ماهش است) عموما در بقل اپریل است و اسباب بازی ها را در دهن خودش و دهن مادرش می کند و شلوغ بازی در می آورد!.. یا مثلا در حالی که امروز استاد داشت حرف می زد و مادر نگون بخت، بچه بقل، حرف استاد را گوش می کرد، بچه دست اش را دراز کرد و انگشت استاد را با هیجان گرفت و ول کن نبود!

امروز من قرار بود که گزارشی از کارم ارائه بدهم. شرایط به گونه ای شد که "اندی" مجبور شد برود و "کریس" نیامد و "دوسوک" دیر کرد. این بود که وقتی رفتم جلوی کلاس ارائه بدهم، دیدم، بله، شنوندگان ارائه عبارتند از استاد و اپریل و سه تا بچه اش و خانم پرستار!! با مزه بود وقتی چند بار دیدم بچه ها برگشته اند و دارند اسلایدهای من رو با دقت نگاه می کنند و من دارم در مورد utility function ام صحبت می کنم!.. خلاصه بامزه است اوضاع.

3 comments:

Amir said...

:D
xeili bahaal bood, ... in-a ajab mazhab-e bahaali daran, ... ba in ghavede expelicit, va all-la-xosoos IMPILICIT-eshoon, bayad ta alan az mosalmoona ham bishtar shode bashan ke! ;)

پريساي said...

يه جورايي شبيه فيلم كمديه پس اونجا:)

مهشید غفارزادگان said...

خیلی خوب بود :)