Saturday, May 08, 2010

یادداشت های پایانی در مورد تجربه تدریس

امروز امتحان پایانی دانشجوها را دادم. عصر هم ورقه ها را تصحیح کردم. در حال حاضر فکر می کنم که مرز نمره های الف و ب را حول نمره 90 ببندم یا کمی پایین تر. تعدادی از بچه ها نمره های نزدیک به هم دارند به نحوی که دوست ندارم آن ها را با آ منفی و ب مثبت از هم جدا کنم. فردا در این مورد تصمیم می گیرم.

در طول ترم، خاطره های زیادی به یاد ماند و طبیعتا برای من که اولین بار بود به صورت جدی در دانشگاه تدریس می کردم با سوالهای زیادی همراه بود. بعضی از کارهایی که در طول ترم انجام دادم و چند خاطره را سعی کردم در این جا فهرست کنم. از بعضی هایشان راضی هستم اما به هر حال این تجربه، حاصل "فقط" یک ترم درس دادن است و می تواند ناقص باشد.

زودتر حاضر شدن در کلاس: طبیعتا این جا معنی ندارد که استاد دیر سر کلاس حاضر شود. اما نکته جالب تر این بود که من از زود حاضر شدن در کلاس لذت بردم. عموما هفت دقیقه قبل از شروع کلاس حاضر بودم. کلاس که شروع می شود بحث ها جدی می شود و شاید نتوانید "فان" باشید. اما ده دقیقه زودتر که بروید در صحبت های غیررسمی با دانشجوها شرکت می کنید، غیبت کردن شان پشت سایر کلاس ها را می شنوید!... دانشجوها دوست دارند با استاد حرف های غیررسمیِ غیر درسی بزنند. مثلا بشنوند که شما هم جریمه شدید (بله جریمه شدم!) یا بگویند که در جشن فواره ها دیده اندتان... اگر قبل از کلاس شما کلاس دیگری برپاست و اتاق، تحت اختیارتان نباشد هم ایرادی ندارد. اتفاقا منتظر ماندن پشت درهای بسته به غیررسمی شدن صحبت با دانشجوها کمک می کند.

استفاده از سایت برای کلاس: من یک سایت نسبتا ساده برای کلاس درست کردم و از آن در طول ترم استفاده کردم. بعد از هر جلسه (بعد؛ نه قبل) اسلایدها را آپلود می کردم. قبل از هر جلسه (این دفعه: قبل!) داده هایی که دانشجوها قرار است با آن سرکلاس کار کنند را آپلود می کردم و سر کلاس به دانشجوها می گفتم که بروند به سایت و داده های این هفته را داونلود کنند و مثلا رگرسیون بزنند. سایت، تمرین ها و پروژه ها و نمونه امتحان ها را هم شامل می شد. استفاده از گوگل آنالیتیک این امکان را می داد که حدودا بفهمم که آیا دانشجوها به تمرین ها مراجعه می کنند یا نه.. طبیعتا این کار را می شد در سایت بلک بورد دانشگاه هم انجام داد. من سایت شخصی را می پسندم چون دوست دارم محتویات open source و در دسترس همه باشد. تنها مشکل اش این بود که یکی دو بار سایت داون شد که با کمک "ل" مشکل اش حل شد. بودن "ل" کمک و دلگرمی بود تا سایت را برپا نگه دارم.

قابل پیش بینی بودن: سعی کردم کلاس ها، تمرین ها، پروژه ها و امتحان ها همه قابل پیش بینی باشد. دانشجوها از استادی که هر روز چیزی را عوض کند یا به خیال خودش هر روز ابداعی به نحوه نمره دادن بزند و یا سایت اش را عوض کند و .. خوششان نمی آید. هر طوری که شروع کردیم باید همانطور هم تمام کنیم... من هم سعی کردم طبق همان برنامه اولیه پیش بروم و تمرین ها و زمان تحویل شان و ... همه چیز تا جای ممکن از اول مشخص باشد. کمی کار سختی است اما کاملا ممکن است. درست است که شاید افراد باهوشی باشید ولی دانشجوها از استادی که هر روز ابداعات جدید در مورد ساختار کلاس بزند خوششان نمی آید.

نمره هایی که از آسمان نازل نمی شوند: سعی کردم در دو مرحله میانی کلاس به بچه ها در مورد میانگین نمره هایشان فیدبک بدهم. نمره گرفتن در این درس در طول ترم اتفاق می افتاد و منوط به امتحان پایانی نبود. یکی از دوستان گفته بود که اصلا فرض نکن بچه ها با دانستن نمره های تمرین و پروژه و امتحان میان ترم، نمره پایانی شان را به درستی تخمین می زنند، بلکه برای شان حساب کن... این باعث می شود وقتی که نمره پایانی شان را دیدند فکر نکنند این نمره از آسمان نازل شده و غریب است.

وسوسه تقلب: در مورد تقلب می توان به گونه های مختلف برخورد کرد. یکی این که معلم خودش امکان تقلب را کم کند. اگر پروژه ها را هر ترم دوباره طراحی کنید و جواب درست تمرین ها را تکثیر نکنید طبیعتا میزان تقلب کم می شود. از طرف دیگر برخی از تقلب ها به این دلیل انجام می شود که دانشجو نمی داد که فلان کار تقلب است. مثلا کپی کردن یک پاراگراف از یک وبسایت.. سر امتحان ها هم سعی کردم که با نشان دادن این که حواسم هست امکان تقلب را کم کنم. کلا هم پنداشت من این بود که تقلب زیادی انجام نشد.. اما باید با خودمان صادق باشیم: برخی از دانشجوها دوست دارند تقلب کنند و در این کار ماهرند... ما تاجایی که می توانیم تقلب را سخت می کنیم و در عین حال به رویشان نمی آوریم موضوع را.

دانشجویان و عشق های شکست خورده: در ایران پیش نمی آمد که به استاد ایمیل بزنید و بگویید مثلا "جناب آقای دکتر سهراب پور، با توجه به این دوستِ دختر اینجانب مدتی است که از من جداشده من از لحاظ روحی قادر به شرکت در کلاس طراحی اجزا نیستم!".. ولی این جا از این موضوعات به کرّات پیش می آید. و البته مشکل محدود به این ها نیست و می تواند به پدر و مادر و کار و ... مربوط شود. من سعی کردم وجود این مشکلات را به رسمیت بشناسم، همیشه فرض ام این باشد که دانشجو راست می گوید و با این حال، حق اضافه ای برای کسی که این مشکل را دارد قائل نشوم. مثلا عدم شرکت در کلاس به نظرم حق همه دانشجویان بود و من هم حضور و غیاب نکردم. (خیلی ها با نظر من موافق نبستند). یا این که یک تمرین اضافه برای هر کسی که بنا به دلیلی (اعم از عشقولانه و غیر عشقولانه) یک تمرین را جا انداخت گذاشتم. یا اجازه دادم کلا در مجموع 5 روز در تحویل دو پروژه شان تاخیر داشته باشند. هر طور که خودشان خواستند آن 5 روز را مدیریت کنند و بین دو پروژه پخش اش کنند. یا اگر قسمتی از درس را نمی فهمند در ساعات ملاقات دوباره برای شان توضیح بدهم. این بود که هر کسی که مشکلی را مطرح می کرد به اش یادآوری می کردم که چنان گزینه ای را دارد و می تواند استفاده کند.

کتاب های مجانی: هر از چندی انتشارات مختلف کتاب هایی را با شکل و شمایل خوب برایم می فرستند تا برای کلاس استفاده کنم. با توجه به طبیعت درس که حول موضوع آمار است شرکت های زیادی در رقابت هستند و با توجه به رشته که رشته علوم انسانی است نویسنده های محتلفی سعی می کنند که با ابداعات مختلف مفاهیم را برای افرادی که پایه های ریاضی شان ضعیف است و به مسائل مدیریتی علاقه دارند قابل فهم کنند. گرفتن کتاب های مجانی خیلی خوب بود!

"شاید" دروغی که گفتم: کتاب های درسی معمولا گران هستند. مثلا صد و بیست دلار می دهید برای کتاب یک درس. بعد از ترم می توانید کتاب را به نصف قیمت به همان کتاب فروشی بفروشید و یا این که در وبسایت های کتاب فروشی معمولا با قیمت پایین آب اش کنید. من کتاب های درسی را به دو کتاب فروشی نزدیک تر سفارش داده بودم که یکی در داخل خود دانشگاه است. این دو کتاب فروشی به شدت با هم رقابت دارند. با توجه به این که ترم بعد این کلاس را درس نمی دهم کتاب فروشی حاضر نبود که کتاب های دست دوم بچه ها را بخرد. طبیعتا من به کتاب فروشی ایمیل زدم و گفتم که احتمال بسیار زیادی دارد که این درس را ترم بعد من ارائه دهم (و برنامه دانشکده تغییر کند) و پرسیدم که آیا در این صورت آن ها می توانند کتاب ها را تهیه کنید یا نه.. اثرش این شد که کتاب فروشی کتاب های دست دوم بچه ها را خرید... خداوکیلی احتمالش هست که من درس بدهم ولی تصمیمی در این زمینه از طرف دانشکده گرفته نشده است.

نظر سنجی در مورد کیفیت کلاس: همانطور که می دانید دانشگاه ها از دانشجویان در مورد کلاس شان نظرسنجی می کنند. زمان ما این کار چند دقیقه قبل از امتحان پایانی صورت می گرفت اما بعدها یادم هست که شریف نظر سنجی ها را دو هفته پیش از پایان کلاس به بچه ها داد. این نظر سنجی ها در این جا برای پیشرفت استاد خیلی مهم اند و نتایج آن و نظرات بچه ها را عموما باید به دانشگاه هایی که برای کار اقدام می کنید بفرستید. این جا نظر سنجی ها مدتی است که به صورت آنلاین صورت می گیرد تا پردازش آن راحت تر باشد. مشکل اش این است که دانشجویان بسیار کمتری در نظر سنجی شرکت می کنند. برای افزایش شرکت بچه ها در نظرسنجی، من یکی از کلاس ها را یک ربع زودتر تمام کردم و از بچه ها خواستم که لاگین شوند و فرم را پر کنند – و البته کلاس را ترک کردم. چون کلاس من در سایت برگزار می شد این کار ممکن بود. سیستم را که چک کردم فهمیدم بعد از این که من کلاس را ترک کرده ام سه نفر از بچه ها هم بدون این که فرم را پرکنند رفته اند!.. کلا 65 درصد دانشجوهایم در نظرسنجی شرکت کردند. بعدن فهمیدم که استاد اقتصاد دانشکده ایده بهتری داشته است: به دانشجوها گفته که اگر 90 درصد شان در نظر سنجی شرکت کنند به همه، یک دهم نمره اضافه می کند!

زندگی های خارج از کلاس: در کلاس پارسال آمار، دانشجوی جورج عضو تیم والیبال دختران دانشگاه بود و جورج همراه با همسرش در مسابقات این شاگرد به عنوان تماشاچی شرکت می کرد!.. به نظرم آمد ضمن این که در هنگام درس، موضوع کلاس را به مهترین موضوع دنیا تبدیل می کنیم و گره مشکلات جهان را در انجام به موقع "تی تست" می دانیم(!)، در درون خودمان باید با خودمان صادق باشیم که این درس بخش بسیار کوچکی از زندگی آینده دانشجو است. اگر این را بدانیم، با دانشجویی که لباس عروسی اش را تحویل گرفته است و خوشحالی اش را با شما تقسیم می کند به هیجان می آیید، با دانشجوی دیگری که امکان مصاحبه گرفته است خوشحال می شوید و با دانشجوی دیگری که دیشب تا دیرهنگام در "بار" کار می کرده تا به مشتری هایش مشروب ارائه دهد و با پول اش بتواند بیاید و کلاس شما را ثبت نام کند همدردی می کنید. دانشجوهای ما زندگی هایی دارند که از مسائل کلاس ما پیچیده تر است.

به این ها می شود نکات دیگری هم اضافه کرد. شاید بعدا.

8 comments:

THE PRESENT said...

لذت بردم

پیروز باشید

Unknown said...

Navid man hamishe ba to ie moshkel dashtam, ;) ... vaghty ba to az daneshgah o dars sohbat mikardam, shak mikardam ke ajab donyaye bahaali ro az dast midam!!!! ... :D alan bad-e in matn 2bare shak kardam!

aali bood, ... basi mamnoon :)

kamran said...

it was a good note on your experience. Good job.

Anonymous said...

سلام

خیلی از خوندن نوشته شما لذت بردم، به خصوص بند آخر و این جمله که: دانشجوهای ما زندگی هایی دارند که از مسائل کلاس ما پیچیده تر است.

امیدوارم همیشه شاد و موفق باشید

یگانه

پریسا said...

به عنوان کسی که ممکنه ترم دیگه در دانشگاه درس بده خیلی از نکاتت خوشم اومد.
خصوصا با بخش دروغش
:))

Anonymous said...

agha faghat hozoor ghiyab nakardano eshgh ast :p

هادی said...

کلا با این نظریه که با ایده پردازی میشه کلاس ها را بهتر اداره کرد خیلی موافقم.

بعد خواندن مطلبت فکر کردم چقدر ازلذت حرفه استادی وابسته به این قبیل ایده ها است و چقدر حیفه که اساتید ما نوعا خودشان رو از این لذت محروم کردند!

ّاد صبا said...

سلام آقا نويد.
خيلي جالب بود. ممنون از اطلاعات و تحليل هاي جالبي كه نوشتي
به اميد فردايي بهتر