ساعت ده صبح سرکار بودم و سرم شلوغ بود. یکی یکی کارهایی که به من سپرده شده بود را انجام می دادم و کلا یک کارمند ساکت مودب شده بودم. ناگاه ایمیلی آمد مبنی بر این که مسابقات فوتبال بین دانشکده ها از آخر این هفته شروع می شود. به فکرم زد که سری به "جیم" دانشگاه بزنم و کمی نرمش کنم و روی دستگاه بدوم. آرام بدون این که کسی بفهمد وسایل ام را جمع کردم و یک باره با یک خداحافظی کوتاه که فکر کنم صدایم را فقط منگنه روی میزم شنید کله ام را انداختم و دور شدم!.. سی دقیقه در جیم دانشگاه دویدم و سی صد کالری سوزاندم. حالی دست داد از این جیم زدن و به جیم رفتن...
بیت: آن یکی "جیم" است کآدم می رود/ آن یکی "جیم" است کآدم می زند.
4 comments:
شعر بسیار زیبایی بود استاد!
I love this post!
amazing piece of poem,
هم پستهای جدید و هم قالب جدید کلی بترکونه.
یعنی الان فکر کنم همه تیمهای حریف سوسکنننننن
Post a Comment