مهمانی دعوتایم. شب قبلاش، تاج سر گرامی لباس مهمانیاش را با دست شسته و گذاشته که کم کم خشک شود. در حمام، پیرهن ایشان از رختآویز، آویزان است و رختآویز بر میله بالای وان تکیه داده شده و آب لباس، قطره قطره بر وان میچکد.. من دارم با کامپیوتر کار میکنم و حواسم نیست. تاج سرگرامی موضوع را توضیح میدهد و میگوید که لباس بر رخت آویزی در حمام آویزان است... با علامت سوال نگاه میکنم که یعنی «آیا من باید کاری بکنم؟»... تاج سر گرامی توضیح میدهد که «... نه... گفتم که اگر نصفه شب، با چشمان نیمه باز، رفتی دستشویی و چشمات به وان و میله و لباس آویزان افتاد، فکر نکنی که کسی را در حمام، "دار" زدهاند!..»
1 comment:
چه آهنگ زیبایی داشت و چه خوش ساخت بود
Post a Comment