Friday, July 08, 2011

ما، سه غریبه متشخص

در یک کارگاه به شدت علمی هستیم. میان برنامه است و همه خانوم ها و آقایان متشخص و تحصیل کرده در حال ریختن قهوه شان و برداشتن کیک شان هستند. صف به آرامی پیش می رود. قهوه ات را می ریزی. بعد به میزانی که می خواهی از شیر کم چرب یا پر چرب یا خامه بر قهوه ات اضافه می کنی و بعد کمی شکر می ریزی و با رفتاری کاملا فرهنگی قاشق را در داخل فنجان می چرخانی.

من و خانوم متشخصی که جلوتر از من است و آقای متشخص تری که جلوتر از اوست، یک مجموعه «سه غریبه متشخص» را تشکیل می دهیم که بدمان نمی آید حرفی را شروع کنیم و بعد در مدتی که قهوه مان را می نوشیم کمی در مورد علایق تحقیقاتی مان گپ بزنیم. منتظریم کسی چیزی بگوید و تا بعدی پاسخ بدهد.

نوبت قهوه ریختن آقای متشخص شده است. او بهانه ای برای آغاز سخن پیدا کرده: به لبخندی می گوید که یکی، دیروز، جای شیر کم چرب و خامه را عوض کرده بود و او دیروز اشتباهی بر قهوه اش کلی خامه ریخته است!.. ما به نشانه همراهی لبخندی می زنیم... حالا نوبت من یا این خانوم است که یک کارت هم خال و درشت تر رو کنیم... من می گویم از آن بدتر این می شد که کسی جای شکر و نمک را عوض می کرد؛ دیگر هیچ طور نمی شد قهوه تان را درست کرد! (با خودم می گویم "یخ بزنی بی مزه!" البته در آن شرایط و محدودیت های آکادمیک این نهایتِ بامزگیِ ممکن بود!). آن ها هم با لبخند همراهی می کنند. بعد، ما سه غریبه متشخص که حالا حرف مان گرفته است، قهوه به دست، به گوشه سالن حرکت می کنیم و حرف ها ادامه پیدا می کند. البته جهت صحبت ها اصولا بد پیش رفته و یادمان رفته که باید جوری به مباحث علمی هدایت شود. همین جور مثال های شیطنت های بچه گانه در بین ما سه غریبه متشخص در حال بحث است. و هی بد تر می شود. (حالا که فکر می کنم این مسوولیت نفر سوم بود که به شباهت ها و تفاوت های ساختاری نمک و شکر بپردازد و یا به اثر سوبسید بر این دو کالا تا صحبت ها هدایت شود.)

بعله؛ جایی بحث به این جا می رسد که خانوم متشخص از تجربه دوران لیسانس خود در خوابگاه می گوید و این که بچه ها یک بار به جای دستمال توالت از هوله ایشان استفاده کرده بودند و اثرات قهوه ای رنگ بر هوله شان مانده بود!.. در این لحظات است که ما سه غریبه متشخص احساس می کنیم صحبت ها بدجوری به انحراف کشیده شده!.. سکوت می کنیم... خانوم متشخص بعد از مکثی می پرسد که چه شد که بحث به این جا رسید؟ و من می گویم که کسی دیروز با عوض کردن جای «خامه» و «شیر کم چرب»، قهوه آقای متشخص را پرکالری کرده بود... هر دو می گویند آهان. در سکوت به در و دیوار نگاه می کنیم، و کم کم از هم دور می شویم.

2 comments:

shaqyaeq said...

:) qam angize in post. engar donyaye kari tori shode ke adamha poshte neghab baham harf mizanan, neghabe tashakhos.

no wonder that there r many virtual games.

shaqayeq said...

i feel the same thing