1- صبح، بوق کله سحر، رفتم فرودگاه. به قصد «سَن اَنتونیو». کنفرانس مدیریت امسال اون جا بود. اون جا هم در ایالت تگزاس است. چمدان کوچک آبیِ نفتی ام را برداشتم و کت و شلوار تازه ام را و لپ تاپ ام را. اولی را به بار تحویل دادم و بقیه رو با خودم بردم توی هواپیما. تفهمیم کردم به خانوم تحویل گیرنده بارها که این چمدان ما را به سمت «سَن اَنتونیو» روانه کند. بلیت ام دو مرحله ای بود. یعنی هواپیما اول می رفت آتلانتا. بعد من سوار یک هواپیمای دیگر باید می شدم. حدود ظهر باید می رسیدم. در فرودگاه مقصد، سینا دنبال ام می آمد. ساعت سه و نیم هم یک مصاحبه استخدامی داشتم.
2- فرودگاه هم جای خوبی است. اول اش که کفش و کمربند درمی آوریم و بارهای خرده ریزه را می دهیم که از دستگاه شان رد شود. بعد هم برادرِ نیروی انتظامی به ما می گوید که به صورت شانسی انتخاب شده ایم تا از طریق دستگاه شان نگاهی به بدن مان بیندازند و مطمئن شوند که هیکل ما و ماهیچه های پر هیبت مان واقعی است و بمب نیست! ما هم استقبال می کنم. سعی می کنیم زیر دستگاه شان عضله بیاییم. به لپ تاپ مان هم نگاه ویژه ای می اندازد.
3- فرودگاه نمادی از اختلاف طبقاتی است. وقتی که دم در راهروی ورودی به هواپیما، منتظری تا سوار شوی، خانوم بلندگو بدست گروه گروه مردم را صدا می کند تا سوار شوند. اول فِرست کلاس ها را که پول دارند و از این صندلی بزرگ ها سفارش داده اند و می خواهند در حین پرواز پذیرایی درست و حسابی شوند را صدا می کند. پیرمردها و پیرزن ها را هم جدا می فرستد تو. بچه دارها را هم. و من طبیعتا جز بدترین طبقه مسافرین هستم و آخر وقت ام می رسد. البته این نهایت تبعیض اجتماعی است. فکر می کنم اگر کاره ای شوم این تبعیض ها را برمی دارم. چه معنی دارد که پول دار ها اول سوار شوند. باید نوبت ها بر اساس میزان تحصیلات باشد. خانوم بلندگو بدست باید بگوید اول مسافرین عزیزی که دکترا دارند سوار شوند! بعد مسافرین عزیزی که دانشجوی دکترا هستند و امتحان جامع را گذرانده اند سوار شوند. بعد هم اون هایی که هنوز نگذرانده اند یا تازه پذیرش گرفته اند. بعد دانشجوهایی که تافل و جی آر ای شان را داده اند. و بعد هم بقیه افراد. خدا وکیلی این جوری خیلی عادلانه تر است.
4- یه چند بار آیت الکرسی می خوانم. من از آیت الکرسی خواندن قسمت فوت کردن اش را دوست دارم! از آن بچگی که زیر موشک باران می خوابیدیم هر شب می خواندم و بر بابا و مادر و مهشید فوت می کردم. در آن ایام سعی می کردم فوت ام دقیق باشد و به سمت شان برود. شب هایی هم که دقیق نمی دانستم جهت شان کجاست کله ام را در حین فوت 360 درجه می چرخاندم تا همه فضا را جارو کرده باشم. آن عادت شب های پر اضطراب، حالا در زمان سوار شدن در هواپیما دوباره به سراغ ام می آید. (حالا شما هی بگویید که جنگ نعمت نبود!). خلاصه، آیت الکرسی را می خوانیم و بر خودمان و بقل دستی و پشت سری و جلویی فوت می کنیم و بعد هم با یک فوت بلند سعی می کنیم به خدا تفهیم کنیم که آقای خلبان را هم شامل این آیه الکرسی مان بفرماید. بالاخره مهم است.
5- خانوم مهمان دار بلندگویش را روشن می کند و می گوید مسافرین گرامی، با سلام و درود بر روح بنیانگذار مکتب لیبرالیسم! و ارواح شهدای جنگ های شمال و جنوب، دو در، در سمت جلو داریم و دو در، در عقب داریم و ماسک و این جور چیزها هم داریم و آخر هم این که متاسفانه یادمان رفته لیوان یک بار مصرف بیاوریم! این است که در طول سفر از نوشیدنی خبری نخواهد بود. خلاصه برق از کله مان می پرد؛ ای دل غافل! حالا نوشیدنی به کنار، بدون لیوان، آفتابه را چطور تعمین کنیم؟ عجب سرویس این خدمات مسافرتی ضعیف شده است ها. حتما تا حالا می دانید که در هواپیماهای این جا کلا از غذا هم خبری نیست. زحمت بکشند یک بیسکوییت یا بسته بادام زمینی بهتان بدهند.
6- به سلامت فرود می آییم و اقامت خوشی را برایمان در آتلانتا آرزو می کنند. به همان طریقه قبل سوار پرواز دوم می شوم و به سن آنتونیو می روم. سینا در فرودگاه منتظرم است.
احتمالا ادامه دارد.
*: تم اصلی کنفرانس مدیریت امسال این بود: شرق، غرب را ملاقات می کند.
6 comments:
اینجوری بهتره:
اگر کاره ای شوم این تبعیض ها را برمی دارم. و تبعیض های دیگری به جایش می گذارم :)
زیبا. زیبا
if you don't have something, that s fine; it doesnt mean you need to criticize the whole system; i hope you were kidding when u said eduacated ppl should enter first, rather than those who paid more. in my opinion, it s much better to provide better service based on something that is tangible. i know several examples of top students from top universities in our contry who could not make a positive tangible impact ()
salam
zaheran shoma comment haye blogetun ro nemikhunid.
chand post payin tar baratun comment gozashte budam ke age tashrif miarid AOM, khoshhal misham baham ye sham bekhorim. rastesh man ke hamishe az khundane blogetun lezzat mibaram dust dashtam az nazdik bebinametun. amma khob saadat nashod. be har haal omidvaram shad o salamat bashid.
be omide didar
Hamid
شما مگه اون شبی بالای برج نبودی؟!
Are budam. Amma nadidametun. Aghaye Kaveh be man Goft shoma ham unjayid vase hamin ba ishun bargashtam dakhel vali nadidametun . Ishallah ageh ghesmat shod 2012 mibinametun. Hamid
Post a Comment