امروز، برای سحری، خواب نموندم. بلکه یادم رفت سحری بخورم! خودم هم هنوز موندم که این اتفاق چه جوری می تونه بیفته! یعنی داشتم مشق هام رو می نوشتم، ساعت از دست ام در رفت.
قدیم ها، وقتی یادمون می رفت که مشق مون رو بنویسیم، به خانوم معلم می گفتیم خانوم یادمون رفت. اون هم با تمسخر می گفت چه طور یادت نرفت ناهار بخوری؟ البته اون موقع هم من با این لاجیک مشکل داشتم... خلاصه امروز برعکس اش اتفاق افتاد!.
No comments:
Post a Comment