Tuesday, July 31, 2012

لحظه‌های متفاوت - 11

در این مدت که ام‌آی‌تی بودم، بنا به هر دلیلی، باز‌ی‌های فوتبال باشگاهی ایران رو هم با دقت خیلی بیشتری پیگیری کردم! دلیل‌اش رو هم نمی‌دونم. توی ماه رمضونی هم، زمان بازی‌ها بهترین موقع برای وقت تلف کردن منه. مخصوصا بعد از یک و نیم که انرژی‌ام کلا تحلیل رفته و کاری نمی تونم بکنم جز انتظار افطار. خلاصه در اتاق رو می‌شه بست و نگاه کرد!

خلاصه لحظه شماری می‌کردم که بازی دی‌روز پرسپولیس رو ببینم که یکی از دانشجوها اومد آفیس‌ام و به اندازه 2 ساعت سوال پرسید! اون هم سوال‌هایی که انتظار داری سرکلاس باید یاد گرفته باشند. خلاصه عصاب نداشتم! بعد هم که رفتند، نیم ساعت آخر بازی بود که عملا پرسپولیس خیلی بد بود و نتیجه رو هم که می‌دونید.

سه و نیم عصر، با دلی گرسنه، و اعصابی خُرد و روحی ناشاد از بازی، رفتم خونه. در حالی که با نیوشا به سمت مترو می‌رفتیم، توی راه یکی از استادهای سابقم در شریف رو دیدم، بعد از شش سال! خیلی عجیب بود. کلی احوال‌پرسی کردیم. بعد گفت که در طول سال گذشته، دفترش همیشه در همان ساختمانی که من هستم بوده، دو طبقه بالاتر...

2 comments:

سیمین said...

سلام
خیلی برای من تحسین بر انگیزی

navid said...

لطف دارین