Wednesday, August 01, 2012

لحظه‌های متفاوت - 12


 به نظرم یکی از زیباترین لحظه‌های روز لحظه‌ای است که خورشید در می‌آد و احساس می‌کنی که همه‌جا یک دفعه روشن شد. زمان دانشجویی این اتفاق به دفعات می‌افتاد که کاری یا درسی داشتم و تا صبح بیدار مونده بودم. ولی جدیدا مدت‌ها بود که به خودم عادت داده بودم که در طول روز کار کنم. 

دی‌شب بالاخره تا سحر بیدار موندم و دوباره لذت دیدن صبح رو حس کردم. برای لحظاتی از پنجره‌مون به کوچه آرام و روشن مجموعه ساختمانی‌مون نگاه کردم...

و البته بعدش هم برای ساعاتی متمادی خوابیدم! تا لنگ ظهر. ساعت 12 ظهر دانشگاه بودم... توی مترو، مسافرین محترم یا تو مایه‌های توریست بودند یا پدربزرگ و مادربزرگ‌های بازنشسته!

1 comment:

سیمین said...

واقعا همین طوره که گفتین :
برای بدست آوردن لحظه های متفاوت ، باید متفاوت عمل کرد ...