مردم، از مترو بودنشون استفاده میکنند. مخصوصا صبحها که همه، پُر از انرژی هستند و سرکار میروند. مثلا خود من، که در مورد موضوع پست وبلاگم فکر می کنم!.. عده زیادی از مردم در حال خواندن کتاب هستند: یا از این کتابکاغذیها یا از این کیندلیها. بعضیها قهوه صبحشان را مینوشند و روزنامه مترو را ورق میزنند. عدهای هستند که به آیپادشان گوش میدهند. یا به یک آهنگ یا یک برنامه صوتی. عدهای هم هستند که با موبایلشان بازی میکنند. یا فیسبوک چک میکنند. به ندرت کسی پیدا میشود که تلفنی صحبت کند؛ همه همدیگر را مراعات میکنند. یک آقایی هم بود که دیروز وقتی سوار مترو میشدیم پیراهن نپوشیده بود و فقط یک شلوار کوتاه داشت. وقتی پیاده میشدیم، خیلی تر و تمیز، پیراهن سرمهای اتوشدهاش رو پوشیده بود و کراوات قرمز زده بود! البته شلوارش هنوز همان شلوار کوتاه بود! خانومهایی هم هستند که زمان مترو بودنشان را به کارهای آرایشیشان اختصاص میدهند. دیروز هم به طور اتفاقی، هرکی دور و بر ما بود یک دستشون آینه بود و یک دستشون یک ماتیکی، مدادی، چیزی، و همه مشغول فعالیت! آدم فکر میکرد رفته آرایشگاه زنانه و احساس شرمندگی میکرد!.. یک خانومی هم بود که چون جا نبود سرپا ایستاده بود و در همان حال یک دستاش را از پشت میله رد کرده بود و آینه به دست گرفته بود و دست دیگرش هم، مدادِ چشماش بود. ما هم نگران که با ترمز بعدی ایشان چشمشان را از دست بدهند!
داشتم فکر میکردم که اگر این طور باشد من هم دفعه بعد ریشتراشم را میآرم داخل مترو....
No comments:
Post a Comment