Friday, May 23, 2008

پنج گانه!

1- «پال» یک پسر بیست و هفت هشت ساله است که یک کلاس مشترک با هم داشتیم: کلاس مدیریت و سیاست. «پال» دانشجوی فوق بود آن زمان و عموما در بین بحث ها ژست های سیاست مدارانه می گرفت و حرف های عجیب و غریب می زد که من و بوراک خنده مون می گرفت. «پال» الان شده مسوول دفتر مرکز تحقیقات سیاست گذاری. برای همین چک هام رو ازش می گیرم. ولی یک نکته عجیب هم این وسط هست: تا قبل از این که مسوول بشه، من رو هر وقت می دید می گفت «سلام محمد!» چند بار اول که این جوری صدا کرد با خودم گفتم «بذار حالش رو ببره! احتمالا این فکر می کنه هرکی از ایران باشه باید اصولا اسمش محمد باشه!» این بود که هر بار ما هم لبخندی می زدیم به معنی سلام پسرم! بعد که مسوول دادن چک هام شد گفتم دیگه اسم من رو یاد می گیره. اما اتفاقی که افتاده اینه که روزهایی که چک رو می ده من رو نوید صدا می کنه و از فرداش تا دو هفته دیگه که دوباره چک بده من رو محمد صدا می کنه. این اتفاق الان 4-5 ماهیه که ادامه داره!

2- «جن» یادتون هست که در دفتر ما کار می کرد. قراره بره. اینه که روبرتا در حال مصاحبه کردن برای استخدام یک جانشینه. خصوصیت کار هم اینه که اصولا فرد مورد نظر باید خیلی "منظم" باشه و خیلی هم "صبور" باشه چون برای کارهای کنفرانس با یک سری آدم هایی طرفه که عموما همه بی نظمند و خواسته های عجیب و غریب دارند! (مخصوصا ایرانی هاشون!) با توجه به رزومه ها روبرتا یکی رو به عنوان بهترین گزینه از نظر توانایی و نظم و صبر انتخاب کرده بود. قرار بود دیروز بیاد. ایشون یک ربع بعد از قرار زنگ زده بود که من خیلی کلافه ام؛ این جا اصلا نمی شه جای پارک پیدا کرد! من این کار رو نمی خوام!! باور کنید...

3- و اما از نشانه های آمریکا این است که هیچ چیز "مجانی" نیست. دانشکده برنامه گذاشته برای تودیع رییس دانشکده و ایمیل زده که بریم برای قدردانی. بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم که باشه؛ طرف آدم خیلی نایسی هست و استاد راهنمام هم هست و می ارزه که یک ساعتی وقت بگذاریم. نگاه دقیق تری به ایمیل کردم و دیدم نوشته: ورودی 20 دلار برای هر نفر! یعنی دانشکده برای مراسم تودیع رییسش هم ملت رو شارژ می کنه...

4- استاد مارکسیست ما که یک ترم من رو رسما در کلاسش تحمل کرد یادتون هست؟ کلاس عموما این جوری بود که همه موافق بودند و من مخالف! سر کلاس که بحث می کردیم مخصوصا بحث کارهایی از جنس سرویس هر کسی از خاطرات کارهایی که کرده بود استفاده می کرد ولی من نمی تونستم چیزی از کارهام بگم که اتفاقا همه اش از نوع سرویس مشاوره بود. مشکل این بود که جودی از کارش در مورد شستن وان حمام ها تعریف می کرد و این که چه طوری سعی می کرده تیپ بگیره، ارسیلا از کار در باغ میوه تعریف می کرد و این که چطوری با کارگرهای دیگه ارتباط برقرار می کرد، جان از کار در مک دونالد و این که چقدر سخت است، یک نفر از کارش به عنوان فروشنده کتاب و استرس عجیبی که این کار در اوایل و اواخر ترم ها دارد تعریف می کرد، یکی دیگه از کارش در وال مارت و حتی استاد هم مثال هاش از تجربه شخصی اش به عنوان آشپز یک رستوران و دور زدن رییس ها می گفت. و این وسط خیلی ضایع بود که من هم به نکته ای در پروژهای مشاوره مدیریت اشاره کنم. فورا همه می گفتند حالا فهمیدیم که چرا تو از کاپیتالیست ها طرفداری می کنی! این بود که مدارا می کردیم. آخر ترم، استاد پای ورقه پایان ترمم نوشت: «... متشکرم که درسم را گرفتی. قدردانی می کنم از علاقه تو به سوال، انتقاد، و وارد بحث های کلاسی شدن حتی در زمان هایی که نظرت با نویسنده ها و نظر من متفاوت بود...»

5- هنوز برام سواله که اگه این جوری طولانی بنویسم کسی می خونه یا نه! خودم اعتقاد دارم که کسی مطالب طولانی را نمی خونه. برای همین سعی می کنم مطالب طولانی به قطعات کوتاه قابل تقسیم باشند تا هرکی هر کدوم رو خواست بخونه! ولی از اون طرف هم فکر می کنم بعضی ها وقتی یک پست به این گندگی ببینند فوری صفحه رو ببندند! خلاصه همه این ها یک طرف، این که سرتوماس هم، وسط قهرمانی پرسپولیس، موضوع بی اهمیت قلعه نویی رو به میان می کشه که افکار عمومی رو از مشکلات مردم مظلوم فلسطین و پیروزهای هسته ای کشور منحرف کنه جای تعجب و پرسش داره! مگه قله نویی «کل یوم» چقدر کارش درسته؟! ضمنا اگر همه این پنج تا نوشته رو خوندین و اگر حال داشتین لطفا در قسمت پیام ها یک علامت * بگذارید :) می خوام یک آماری بگیرم. باشد که رستگار شوم. :) ضمنا آن عکسی که بالا بود قبول دارم که بی ربط بود! عکس رو در جشنواره لاله های امسال انداختم که احتمالا فرصت نشه در موردش حرف بزنم. فقط خواستیم توانایی عکاسی تاج سر گرامی را نشان بدهیم! همین.

30 comments:

Anonymous said...

*
:))

Anonymous said...

*

Hich said...

*

Anonymous said...

حالا نمیشه بیشتر از یک ستاره بگذاریم؟

Anonymous said...

* ایمیلیت رو هم جواب میدم. سریع. ممنون.

Anonymous said...

*

1) Amir e Ghalenoie e, savare e har chi l... >:) ! :D

2) albate emsal estesna'an :D hagh e perspolis bood aval sheh. heif ke to chand saleh dige perspolisi nisti o tarafdaare ali dayi shodi o , vagarna behet tabreek migoftam hatman! ;)

Anonymous said...

من فقط 4 و 5 رو خوندم

Peyman Abschreiber said...

از گوگل ریدر بیای ستاره بزنی بعد ببینی کامنت نمیشه داد ! آقا نوید فکر میکنم از ایران نشه کامنت داد به پستای شما ( بلاگر در مجموع ) . منم با نرم افزار از رو فیلتر پریدم .

*

Anonymous said...

*
(برای خودم هم باورش سخته ولی همه پستهای طولانی و حتی تخصصی را با علاقه میخوانم)

Anonymous said...

*

Anonymous said...

به نظرم اگر یک پست هرچقدر هم بلند باشد ولی جذاب باشه مخاطبش داره نمونش پست های حامد قدوسی که خیلی هم کامنت می گیرند.

Anonymous said...

*

Anonymous said...

منم خوندم مثل همیشه .
+

Anonymous said...

*

Unknown said...

*
PERSPOLIIIIIIIIIIIIIS

Unknown said...

hala nemishe setareh nabashe?;)

Anonymous said...

* * * * *
Chand tAA ozAshtam balke too AmAret dastkAri konam

Anonymous said...

*

Anonymous said...

*
(this is not a kiss)

Anonymous said...

وبلاگ بي ادعا و راحتيه.
آدم پشيمون نمي شه از خوندن مطالب،‌از اون پشيموني هايي كه بعد از چار ساعت خوندن غرزدن هاي آدماي ناراشي از همه چي(!)‌به آدم دست مي ده.
*

Anonymous said...

* و اینکه از 1-5 رو خوندم.
دومنش یه نظر بی ربط در مورد بند 4، من هم برام جالبه که هم کلاسی های آمریکایی در دوران جوانی تجربه کاری تو رستوران یا فروشگاه و .. دارن.
سومش اینکه من هم دارم فوق سیاست گذاری (انرژی و محیط زیست) میخونم و مطالبت و تحلیالت برام آموزندست.

Unknown said...

*

Anonymous said...

*

Anonymous said...

*

Anonymous said...

دکتر عکست خیلی قشنگه، فقط به قول شاعر

مویی اندر سر نمی بینم، مویان را چه شد

Anonymous said...

*************

محمود said...

*

Anonymous said...

*

Anonymous said...

*

Anonymous said...

*
من كه بچه اين محل نبودم همين جور رد مي شدم از اينجا و همه را خوندم ولي خوب اين ستاره حلبي هم مال تو