1- در ادبیات من، خانوم استاد با خانوم آقای استاد فرق داره و وقتی من می گم خانوم استاد منظورم استادی هست که برای احترام از پیشوند خانوم برایش استفاده می کنم (گفتم پیش وند، نه پیش بند!). امیدوارم تا این جا موضوع رو گرفته باشید!
2- این خانوم استادی که تنها کلاس این ترم من را استادی می کنه یک تازه وارد به دانشگاهه. اصلیتش مجاریه. از رشته جامعه شناسی کلمبیا اومده و تئوری سازمانی کار می کنه.
3- خانوم استاد می گه اول که رفته کلمبیا با یک استاد معروف پیر شروع به کار کرده. بعد یک روز دیده: ای دل غافل استاد مربوطه کار مشترکشان را به اسم خودش چاپ کرده. ایشان هم جوراب استاد رو پرچم نموده. اما نفوذ استاد پیر باعث شده که این خانوم در پیدا کردن استاد جانشین دچار مشکل بشه. بگذریم از این که خانوم جوراب استاد بعدی را هم پرچم کرده و در حال حاضر با نفر سوم کار می کنه و امیدواره زود دفاع کنه. فکر کنم نفر سوم کلا برای احتیاط جوراب نمی پوشه!!
4- خانوم استاد خیلی فعاله. ما چهار نفر رو که در کلاسش هستیم رسما به گاری بسته. دو تمرین اول من رو یک از دو داد و زیر اولی نوشته معلومه که مقاله هایی که گفته بودم رو نخوندی و از خودت این تمرین رو نوشتی! اسباب شرمندگی! البته ما هم که نباید کم بیاریم. این بود که از اون به بعد یک کم کل کل مان گرفت.
5- خانوم "دانشجو" آمده پای تخته و می خواد بگه از نظریه شبکه ها در تئوری های سازمانی چه طور استفاده می شود. اول می گه «راستش من دو ماه بیشتر نیست که در مورد نظریه شبکه ها مطالعه می کنم.» خانوم استاد جدی به اش نگاه می کنه و می گه: «تو باید از خودت مطمئن باشی. تو در حال حاضر از همه ما بهتر این نظریه را می دانی.» و یک نگاه دیگه می کند به او و می گوید: «محکم باش دختر.» خانوم دانشجو به سبک همه کره ای ها دهانش را فشار می دهد و یک آره می گوید و بعد به ما برمی گردد و می گوید «یک کتاب مهم هست که من به همه توصیه می کنم که بخوانند.» می رود که کتاب را از کیفش بردارد، و در مسیر می زند سطل آشغال گوشه کلاس را شوت می کند! همه محتویات سطل بر زمین می ریزد. ولو می شوم از خنده! دوستان می دانند که من خنده ام را نمی توانم نگه دارم!
6- خانوم استاد یک روز ایمیل زد که بد جور سرما خورده و ترجیح می دهد که کلاس را به یک روز دیگر بیاندازد. طبیعتا من اولین کسی بودم که ایمیل زدم و گفتم «ایرادی ندارد! انشاالله که بهبود حاصل شود!» البته سه روز بعد کلاس جایگزین را برگزار کرد... دی روز خانوم استاد سر کلاس گفت که چون او یک بار کلاس را به هم زده اگر یک بار هم ما خواستیم می توانیم کلاس را تعطیل کنیم. نیشم باز می شود و همه به من نگاه می کنند. استاد و دانشجویان همه اصرار می کنند که به چی می خندی و من انکار می کنم! سرم را پایین می اندازم برای 5 ثانیه و وقتی بلند می کنم باز می بینم همه به من زول زدند. یکبار دیگه قاه قاهم بالا می رود. استاد می گوید: آها نکنه می خواستی بعد از این که من گفتم شما هم می توانید یک جلسه را تعطیل کنید، بگویی پس همین جلسه تعطیل؟! می گویم دقیقا!
7- خانوم استاد می گوید که «جان» را دیده و به او گفته که من در کلاسش هستم. «جان» هم گفته که نوید شاگرد باهوشی است. چشم هایم یک دفعه چهارتا می شود و به خانوم استاد نگاه می کنم. خانوم استاد می گوید «نگران نباش. توضیح دادم که اصلا هم این طور نیست!»
8- خانوم استاد می گوید که مبحث یک جلسه از کلاس را ما می توانیم تعیین کنیم. همه نظر می دهند. من هم می گویم می تواند آن جلسه به بررسی کاربرد متودهای شبیه سازی در تئوری سازمانی اختصاص پیدا کند. خانوم استاد نگاهی با ناامیدی و افسوس می کند!.. می بینم و در ادامه می گویم البته این موضوع بیش از یک جلسه کار می برد و سخت است! می تونیم یک چیز آسان تر انتخاب کنیم!
9- خداوکیلی با همه فشاری که این جا روی استادهای تازه کار هست و مخصوصا با توجه به این که هنوز نتونسته از تز خودش دفاع کنه خوب تلاش می کنه و مباحث کلاس را خوب می چرخاند. از جلسه آنلاین با استادش در دانشگاه کلمبیا می آد و بعد به ما درس می ده و چون کمک نداره همه ورقه ها رو هر هفته خودش تصحیح می کنه. دو ساعت قبل از شروع کلاس برایش می فرستیم و تصحیح کرده اش را تحویل می دهد. اما واقعا هم کار می کشد. خدا به خیر کناد!
4 comments:
حالا جدا اگه با همه اين مشخصات خانم استاد، آقاي استاد بود باز همينجوري درموردش مي نوشتي؟
اگه آره كه هيچي
از قیافش معلومه که جدیه...بهش می یاد که باهوش هم باشه...واقعا حالا اینقدر براتون سخته خندتون رو نگه دارین؟؟
Post a Comment