Sunday, November 16, 2008

شیکاگو 1

1- هواپیمای ارزون، بدیش اینه که یا صبح کله سحر حرکت می کنه یا این که بین راه، هزار جا توقف داره. من به هر حال اولی رو ترجیح می دم و دوست ندارم یک مسافرتی که با یک هواپیما دو ساعته است رو با سه تا هواپیما و در عرض پنج شش ساعت برم. بلیتم مال هواپیمایی south west و پرواز شش و ربع صبح است.

2- حدودا دو ساعت پرواز از آلبانی تا شیکاگو طول می کشه. هواپیما نسبتا خالیه و برای همین احساس بهتری دارم. همون طور که احتمالا شنیدید پذیرایی هواپیما در حد یک بیسکویت 5 سانت در 1 سانت در ا سانته! و هر کسی هر چیز اضافی که بخواد باید پولش رو بده. مهماندارهای هواپیما به طرز مشهودی مسن تر از هواپیمایی های دیگه هستند و کلا هواپیمایی southwest به قول دکتر سپهری همون اتوبوسه!

3- بقل دستم یک پسر حدودا 27 ساله نشسته. یعنی در حقیقت من کنارش نشستم. خودش با یک حالت داش مشتی تعارف کرد و من هم پذیرفتم. آره توی این هواپیمایی جای شما از قبل مشخص نیست. هر جایی جا بود می تونی بشینی! ولی کلا "هم صحبت" خوبی بود این آقا. اول ازم پرسید که زیاد سوار هواپیما می شی و من گفتم که نه. یک دفعه مثل این که کسی رو پیدا کرده باشه که درکش کرده گفت که "من هم زیاد سوار نشدم. راستش این سومین بارمه که تو عمرم سوار هواپیما می شم!" برام خیلی جالب بود. فهمیدم که کلا فقط مناطق اطراف ده کوچکشان در نیویورک رو دیده و به جز اون در این مدت فقط یک بار کالیفرنیا و یک بار هم فلوریدا رو دیده. پرسیدم که این بار کجا می ره و گفت که پنج روز پیش تصمیم گرفته که اسباب کشی کنه و بره کالیفرنیا و اسباب که کلا عبارتند از یک چمدان کوچک و یک گیتار رو بسته و سوارهواپیما شده!

4- این آقا موی بلندی داره که دم اسبی بسته و یک دونه از این ابرو واره ها (بر وزن گوش واره) ازپوست کنار ابروش آویزون کرده. یک میله ای را هم در ذهن تان فرض کنید که دو سرش شبیه قلاب ماهی گیری باشه. فرض کردید؟ خوب حالا مجسم کنید که این میله از سوراخی که در زیر لبش ایجاد کرده رد شده و حالا نصفش داخل دهن و پهلوی دندان پایینشه و نصفش در محوطه بیرون صورت و رو به شماست! دقت کردم به نظر میومد که از میله داره مثل یک آدامس سفت استفاده می کنه! هی وسط صحبت حرکتش می داد. :)

5- آقاهه مثل این که چیز پر هیجانی رو دیده باشه صدام می کنه و می گه "از پنجره نگاه کن. بال هواپیما ترک داره!" حال بحث کردن ندارم برای همین با حرکت سر تایید می کنم و می گم همه هواپیماها این جورین. خدا وکیلی من خودم هم اصلا از هواپیما سواری لذت نمی برم و در مورد هواپیماهای توپولوف عزیزمان در ایران که وحشت هم می کنم. ولی این دوست جدید خیلی دیگه باحاله.

6- آقاهه تعریف می کنه که دوستش بهش گفته هواپیما هم مثل ماشینه و این در جواب گفته که ولی وقتی ماشینت خراب می شه از ارتفاع چند صد پایی که سقوط نمی کنی! در ادامه صحبت هم می فهمم که این آقا یک پسر یک ساله داره که در دهشون مونده با مادرش. روم نمی شه کنجکاوی بیشتری بکنم هر چند بدم هم نمی آمد. اما یک کم ناراحت بود که تولد پسرش رو که هفته دیگه است از دست می ده. اون هم اولین تولد پسرش.

7- هواپیما که فرود می آد خداحافظی می کنم باهاش. و می رم که بارم رو تحویل بگیرم. اون می ره که هواپیمای بعدیش رو سوار شه. مثل اکثر مسافرهای دیگه پرواز. کلا شش یا هفت نفریم که مقصد نهایی مان شیکاگو بوده.

(ادامه دارد.. البته ایشاللا!)

2 comments:

Anonymous said...

navid jan salam,
chicago hasty hatman be ali madanizadeh ham sar bezan. hatman khosh hal mishe.
movaffagh bashi!

navid said...

hadi jaan mer c baabat e note. kheili doost daaram keh Ali ro bebinam. moshkel ineh keh aslan vaght nadaaram. 2 taa conference feshordeh ast. hataa natoonestam too shahr begardam.