دیدید بعضی وقت ها که بحث موفقیت یک نفر در یک جمعی مطرح می شود (مثلا یکی از هم کلاسی های دوران مدرسه)، معمولا با این نظر از طرف بعضی ها مواجه می شوید که فلانی "هوش خاصی نداشت؛ بلکه پرکار بود. "
فکر می کنم شما هم با من موافق باشید که فرد گوینده با بیان این جمله، قصد ندارد که جمله مثبت و یا حتی خنثی ارائه دهد. این جمله بیشتر در جهت تعدیل نظر افراد دیگر در مورد موفقیت آن فرد یا به قول خودمانی تر "حسادت" بیان می شود. اگر دست کم بپذیریم که این جمله در نظر عموم بیش از آن که مثبت باشد منفی است، چند نکته می توان در مورد پیش فرض های موجود که در پشت این جمله قایم شده اند بیان کرد:
1- فرض کرده ایم با هوش بودن از پرکار بودن بهتر است
هیچ مادری را دیده اید که در تمجید از بچه اش بگوید مثلا بچه ام خیلی پرکار است؟ یا حتی خیلی دقیق است؟... معمولا می گویند پسرم ماشاللا خیلی باهوش است!.. اضافه بر این پرکار بودن نه تنها نسبت به باهوش بودن بدتر است که به صورت مطلق هم چیز چندان خوبی نیست. همان بحث خودمانی که "فلانی خرخون است" حاوی یک پیام کاملا منفی است. اما کسی را نمی بینید که بگوید فلانی خرهوش است! اگر به هوش کسی اذعان کردید او را به رسمیت شناخته اید...
2- فکر می کنیم اگر دو نفر به یک مربته رسیدند (ساده اش این که دو نفر در کلاس، نمره شان بیست شد) آنی که با هوش تر است و این رتبه را از سرپرکاری به دست نیاورده، در مرتبه بالاتری است.
این هم به نظرم فرض جالبی است. در حالی که تابع هدف مشخص بوده (مثلا نمره بالاتر) سعی می کنیم بعد دیگری به تابع هدف اضافه کنیم. حتی شاید این پنداشت را هم به موضوع اضافه کنم که فکر می کنیم کسی که با هوش خود شاگرد اول کلاس شده همیشه شاگرد اول می ماند ولی کسی که با پرکاری شاگرد اول شده موفقیتش کم ارزش تر و "کوتاه مدت" است.
3- معمولا وقتی می گوییم کسی باهوش نبود بلکه پرکار بود این جمله را در مقایسه با کسی که در ذهن مان است (معمولا خودمان) گفته ایم. این جمله یک جمله نسبی است. پس می توان ادعا کرد که بیشتر افرادی که این جمله را می گویند ته ذهن شان فکر می کنند خوشان باهوش و در عین حال کم کارند.
4- فرض عمومی این است که هوش و پرکاری دو قابلیت عمود برهم (کاملا مستقل) هستند.
ولی به نظر می رسد این طور نباشد. چون اگر یک نفر با هوش باشد عموما باید این قدر بفهمد که هر چه بیشتر کار کند و زحمت بکشد موفق تر خواهد بود. به بیان دیگر پرکاری یک متغیر درون زاست.
5- عده ای حتی شاید پا را فراتر از فرض 4 بگذارند و فرض کنند با هوش بودن و پرکار بودن دو انتهای یک محور هستند که هر کسی در یک نقطه ای از این محور قرار دارد. دلیلم هم این است که وقتی می گوییم فلانی خرخون است در کنار پرکار بودن، این مفهوم هم تداعی می شود که "باهوش نیست."
6- فرض این است که آن قدر که کم هوشی بد است تنبلی بد نیست. این فرض شبیه فرض اول است اما چیزی که برایم جالب است تبعات این پنداشت است. برای بالابردن هوش معمولا کاری نمی توان کرد اما اگر بار منفی زیادی برای تنبلی قائل نباشیم؛ تنبلی؛ خوشبختانه، کاملا اکتسابی است!
داده ای در مورد قابلیت هوشی پایین ایرانی ها وجود دارد که احتمالا همه دیده اید. یعنی خدا را شکر که کلا ملت باهوشی نیستیم وگرنه چقدر ادعایمان می شد! در همین رابطه این نوشته را هم بخوانید.
3 comments:
در مورد مطلب آخری که گفتید خدارا شکر که باهوش نیستیم وگرنه چقدر ادعایمان میشد، اینرا اضافه کنید که ما باهوش نیستیم اما فکر میکنیم باهوش هستیم که البته بیشتر بخاطر تلقین است که فکر میکنیم باهوش هستیم.
وقتی همه به هم می گوئیم ایرانیها باهوش هستند و دلیل اینکار را هم این می دانیم که وقتی مثلا پولدارترین یا موفق ترین مهاجران آمریکا را ایرانیان تشکیل می دهند. اما همانطور که شما هم اشاره کردید، هیچ کس در مورد پرکاری افرادی که موفق شده اند، هیچ چیزی نمی گوید.
بنظر من کلا ما ایرانیها اهل کار نیستیم ( البته استثنا هم داریم ) همیشه از بچگی این پول نفت به نحوی روی ما هم تاثیر گذاشته. وقتی می آئیم خارج از کشور می بینیم که همه در حال تلاش و کار هستند و ما نمی توانیم به آنها برسیم.
البته منظورم از خارج از کشور ، کشورهای پیشرفته است
نوید جان ولی مت فکر می کنم توی بعضی از رمسته ها ما ها خیلی با هوش هستیم! نه؟
در مورد نکته اول باید بگم که بعضی از مادرها هم می گویند تو حفظیاتت خوبه! و این یعنی اینکه تو باهوش نیستی ولی پشتکار داری! و فلانی ریاضیاتش خوبه یعنی اینکه کلا آدم درس خونی نیست ولی باهوشه :))
Post a Comment