از این ماه جانسون ها که صاحب خانه مان بوده اند و طبقه بالایمان زندگی می کردند رفته اند و جای شان را به دو تا، شاید هم سه تا، دانشجو داده اند. به نظر undergrad می آیند. جانسون ها گویا از پولی که از ما می گرفتند حالا به حمد الله یک خانه دیگر خریده اند و این آپارتمانی را که می نشستند را هم اجاره دادند. خوانندگان گرامی این جا می دانند که بنده عنایت خاصی به قشر undergrad پیدا کرده ام و سعی می کنم نهایت احتیاط را در تعامل با این قشر لحاظ کنم. این است که فعلن با احتیاط مشغول درک رفتارهای تازه واردان هستیم... سعی می کنم "کول" به نظر بیایم! تاحالا اطلاع زیادی از این ها ندارم. کنجکاوی ما (یا همان فضولی) ادامه دارد. باید تصدیق کنم که همسایگان جدید دست کم با "هلو" تفاوت بنیادینی دارند و برای تناول نامناسبند.... فوق فوق اش شبیه نارگیل پوست نکنده هستند!
فعلن در این چند روز یک تغییر، قابل ملاحظه است. جانسون ها هر روز ساعت شش صبح بلند می شدند و بچه هایشان بالا و پایین می پریدند و آقای جانسون که مرد خانواده است برای کار بیرون می زد و خانوم جانسون (یا یکی از بچه ها) شروع می کرد به پیانو زدن (خیلی هم بد می زد) و باعث می شدند ما هم کم کم، حدودهای ساعت 8 و 9، بیدار شویم. این چند روزه با حضور این دوستان جدید ساعت بیدارباش مان به یازده صبح رسیده! انگار کسی نیست به این دوستان بگوید که باباجان مگر شما کار و زندگی ندارید. زودتر از خواب بیدار شوید دیگر. ما هم آخر کار و زندگی داریم :)
1 comment:
man 1 saal too khabgahe undergrads boodam, inghadr party mikonan ke kollan be vaghte Iran bekhabin.
Post a Comment