Sunday, April 18, 2010

قهوه و آقای قهوه ای

لیوان به دست، ایستاده بودم کنار آقای میان سالی که داشت برای خودش قهوه می ریخت. قهوه اول را خورده بودم و برای پُر کردن دوباره لیوانم ایستاده بودم. پُر کردنِ دوباره لیوانِ قهوه، مجانی است!.. درِ لیوان کاغذیِ قهوه را برداشتم و آرام روی میز گذاشتم و شروع کردم به ریختن ترکیبی از قهوه بادامی و قهوه سبک معمولی... از امتحان کردن ترکیب های مخبلف لذت می برم...

آقاهه، امّا، عصبانی بود و به طور مستمر داشت به همسرش غُر می زد که صبحانه ام فلان شد، و چای این ها کجاست و شکرش چرا این جاست و عسل چرا آن جاست و قورباغه چرا ابوعطا می خواند و الی آخر... همین جوری به زمین و زمان گیر می داد... هر دومان قهوه مان را ریختیم و ایشان به جای این که یک درِ نو برای لیوان اش بردارد، با عصبانیت درِ دهنی لیوان من را برداشت و رفت!... ما هم البته مصلحت ندیدیم که درِ لیوان مان را طلب کنیم و از این رو سکوت پیشه کردیم...

4 comments:

Unknown said...

:D
ey kash vasate ghavash behesh migofty!!! ;)

Anonymous said...

ya masalan akhare kar ba sedaye boland migofti: " kasi dare ghahveye mano nadide?!" :D

مهم نیست said...

بنده اساسا دستم نیامد چطور قهوه را با در لیوان مینوشند...مثل همین نوشیدنی های سرد خودمان؟لیوان و در نی دار؟
اما بهر حال حتما برایش مهم نبوده و گرنه محال بود اشتباه کند...
بعدش هم اینکه گیرم که شما دور از جانتان هپاتیت داشتید...دود کج خلقی و اعصاب خرد بازی
بود که به چشم آن آقا میرفت...

navid said...

امیر و دوست بی نام... حفظ جان واجبه!.. ولی ایده خوبی بود

به مهم نیست: من هم اولش مشکل داشتم این جا.. یک در سوراخ دار برای قهوه و چایی این جا استفاده می شه که باعث می شه قهوه نریزه بیرون. نمونه اش این جاست:
http://awareness.cc/wordpress/wp-content/uploads/2008/05/paper_coffee_cup1.jpg