Sunday, June 27, 2010

نوستالژی جام جهانی

هشت سالم بود. روزی بود که روز فینالِ جام جهانی بود. تلویزیون گاهی بعضی از بازی ها را نشان می داد. مستقیم و این حرف ها در کار نبود. تاخیر پخش بازی، بیشتر از نیم ساعت و یک ساعت و این حرف ها بود. بازی ها در مکزیک بود. دانمارک و اروگونه اش را دیده بودم؛ بلژیک و اسپانیایش را هم: وقتی که زوبی زارتا همه پنالتی ها را می خورد و ژان ماری فاف یکی اش را می گرفت. آلمان و مکزیک اش را هم یادم هست وقتی شوماخر پنالتی ها را می گرفت. برزیل و فرانسه اش را هم که همه مان سال های سال دیدیم. شفیع، آن بازی را بیست سی بار تا حالا گزارش کرده است!

به هر حال، فینال رسیده بود. حمید آقا می گفت مارادونا بازیکن عجیبی است و نتیجه بازی را تعیین می کند. حمید آقا بهتر از بابا و من فوتبال می دانست اما من اصلا نمی فهمیدم یعنی چه که مارادونا نتیجه بازی را تعیین می کند. مگر بازیکن، نتیجه را تعیین می کند؟ بازی داور دارد. من کاری به این کارها نداشتم. طرفدار آلمان بودم که رومنیگه و لوتهار مت اوس و رودی فولر و شوماخر داشت و حالا روز فینال بود. بازی را تلویزیون می خواست، دیروقت، پخش کند.

بابا که آمد خانه، نتوانستم صبر کنم. دیر بود. خسته بودم. پرسیدم از بابا که آیا نتیجه بازی را شنیده است؟ می دانستم که از آقای مهندس شاید شنیده باشد (یک مهندسی بود که سوپر داشت توی خیابان سمیه یا ویلا. سوپرشان هم شکلات خارجی داشت و خودش هم خوش خنده و مهربان بود. این مهندس، گویا رادیوهای خارجی را هم گوش می داد که رادیوهایی بودند که به زبان فارسی حرف می زدند، اما صدایشان واضح نبود و بوق زیاد می زد. مثل این هایی که الان توی جام جهانی می زنند! ... خلاصه اش این که مهندس، بیشتر از ما خبر می دانست و بعید نبود که نتیجه بازی را هم شنیده باشد. پرانتز بالاخره بسته!). بابا گفت که مهندس از رادیوهای خارجی شنیده که آرژانتین سه دو آلمان را می برد... غصه ام گرفت. هیجانم را از دست دادم. آرزو کردم مهندس اشتباه کرده باشد... هنوز خیلی مانده بود تا تلویزیون بازی را نشان دهد. جلوی تلویزیون، روی زمین نشستم. جلوی تلویزیون به پشتی تکیه دادم. جلوی تلویزیون و روی پشتی دراز کشیدم. بالاخره جلوی تلویزیون خوابم برد! و بازی را ندیدم... کسی هم بیدارم نکرد. سال ها بعد گوشه هایی از آن بازی را دیدم.

اطلاعات در مورد آن جام و بازی فینال (لینک)

لحظاتی از آن بازی:

2 comments:

Sir Thomas said...

in behtarin final e tarikhe jaan e jahani boodeh, kheili ba obohate. manam oon moghe kolli ghosse khordam alman bakht.

rasti akhare in bazi ham shabih Iran-Bahrain bood ke baham raftim! :))

ارمیا said...

نوید جان کم مینویسی برادر.
شما بنویس ما به هر بدبختی شده میخونیم.
نگران فیلتر شدن نباش.