Tuesday, October 19, 2010

ادبیات عوام و خواص

یکی از اهداف استفاده از برچسب ها ایجاد معنی و مفهوم در ارنباطات اجتماعی است. در چنین رویکردی فرض بر این است که بسیاری از آن چه در طبیعت موجود است به خودی خود معنایی ندارند، بلکه انسان ها به صورت اجتماعی به آن ها معنی می دهند. مثلا برای این که از یک معما سردربیاوریم می توانیم برچسبی بر آن بچسبانیم که خودش یک چمدان پر از لغت را یدک می کشد. مثلا به یکی "چپ"ی و به دیگری "راست"ی می گوییم تا بفهمیم و بفهمانیم که طرف چطور آدمی است. از این برچسب ها برای القای معنی و معنی سازی استفاده می شود. sense making and sense giving

بحث تقسیم مردم به "خواص" و "عوام" هم از همین برچسب هاست که برای معنی سازی استفاده می شود، که البته بیشتر بعد از سرد شدن دسته بندی "خودی" و "غیرخودی" مطرح شده است. اصلا چه کسی است که فکر کند خودش جزء "عوام" است؟ (البته به جز شاغلام عوام! خدا گل آقا را رحمت کند). اکثر مردم ایده شان این است که خودشان و یک عده کمی "خواص" اند و بقیه که توی خیابان راه می روند یک عده "عوام" اند که معمولا رانندگی شان هم بد است!.. (خود شما که این وبلاگ را می خوانید احتمالا ته دلتان خودتان را یک عامّی نمی دانید.. خوب این وبلاگ اگر پنجاه تا خواننده داشته باشد همین الان پنجاه تا از خواص این جا هستند! و خود من البته!.. شرمنده ام که وقت پنجاه و یک نفر از خواص جامعه را گرفتم!) از این رو کارکرد اصلی این برچسب نه دسته بندی مردم، بلکه معنی سازی است. یعنی برچسب های "خواص" و "عوام" را اختراع نکرده ایم که بگوییم مثلا خاک برسرت که عوامی! بلکه استفاده می کنیم که سوم شخصی را عوام یا خواص خطاب کنیم. به ویژه وقتی کاری را که کسی می کند می خواهید توضیح بدهید می توانید بگویید کار عوامانه ای بود، یا طرف عوام است (جالب این که گوینده، خود و شنونده را جزء خواص می پندارد!)...

قدرت این برچسب ها عموما بالاست... تا زمانی که کارکرد معنی سازی اش را از دست بدهد... مثلا زمانی که دو عدد "خواص" رفتارشان با هم متناقض باشد قدرت این برچسب "خواص-عوام" با مرور زمان کم می شود:واژه "خواص" دیگر به اصطلاح میک سنس make sense نمی کند... در این جاست که واژه جدیدتری لازم می شود. مثلا: خواص بابصیرت و خواص بی بصیرت. در این برچسب جدید تبدیل یک "خواص" به یک "عوام" چندان موضوع بحث نیست، بلکه خواص از نوع "بابصیرت" به نوع "بی بصیرت" تبدیل می شوند و برعکس.

نیاز به چنین واژه ها و برچسب ها زاییده پیچیدگی های ذاتی محیط های اجتماعی است و عرضه و تقاضای این برچسب عموما بر مبنای نیاز بشریت بر تسلط بر این پیچیدگی ها و کسب آرامش است. ما اصلا از این پیچیدگی ها خوشمان نمی آید! مثلا وقتی ذهن من مشغول می شود که این "آقا خواصه داره چی می گه"، شما می توانید با بیان این که این آقا، خواص بی بصیرت هستند، کلید مشکلات فکری من را به من بدهید.. البته این کلید تا زمانی آن جا خواهد بود که تناقض جدیدی مشاهده شود و نیاز به برچسب جدیدی باشد...

دینامیک ابداع و گسترش و انقراض این برچسب ها هم جالب است...

3 comments:

Ali Marjaie said...

خوب نوشتی دکتر، خوب
هندی ها بحث کاست های اجتماعی اشان دقیقا همین قضیه است، چندین کاست دارند و حتی درون کاست ها هم ساب کاست دارند.
بدون شک پارامترهای جامعه شناختی موضوع روی داینامیک ابداع و گسترش و انقراض و دوام اشان تاثیر معنادار دارد. بگذربم از اینکه همین کاست کلی طرفدار و کلی مخالف دارد.

Mehran said...

یه جایی خوندم، این خود-خواص-دیگر-عوام-بینی توی آسیای شرقی به این شکلی که بقیه جاها هست وجود نداره.
اونجا مردم عوام خودشون رو عوام حساب میکنن!

یه مطالعه دیگه دیدم که ادعا میکرد حدود 10 درصد آمریکاییها فکر می کنن از لحاظ درآمد جز 1% بالای جامعه هستن، و حدود 19درصد دیگه فکر می-کردن در آینده می-تونن جزء 1% بشن.

آرش said...

عوام و خواص حالا خیلی قابل تعریف نیست. اما حتی برخی تقسیم بندی هایی که راحت قابل تعریف هستند هم برای کاستن از مشکلات این پیچیدگی ها ابداع شدن. مثل خارج نشین ها و داخل نشین ها. بعد هم راجع به یک دسته حکم کلی بدن و خلاص.
برخی تقسیم بندی ها هم هست که فقط یک گروه رو اسم گذاری می کنن. مثلا هی می گن نخبگان. فکر کنم مشکل اخلاقیه که نمی تونن اسمی روی گروه دوم بذارن. چون گاگول به اندازه ی عوام محترمانه نیست.