Friday, December 31, 2010

کفشی که از پا در آوردم، پا در آورد..

زمین، برفی بود و گِل و شُل. من هم طبق معمول کفش‌ام رو پشتِ در، از پا درآوردم که برف‌اش آب شه روی پاگرد بیرون خونه... شب یادم رفت... صبح که پا شدم دیدم که کفشی که از پا در آورده بودم، پا در آورده و رفته!.. البته بعید است که کفش، پا داشته باشه، چرا که اگه پا داشت اون وقت به کفش نیاز داشت و در فقه هم، «دور» ممکن نیست که بوجود بیاید!.. این است که فعلن به جز به خودِ کفش، به بابا نوئل هم مشکوک‌ام.. دانشجوهای ایرانی مقیم قطب شمال که این وبلاگ را می‌خوانند: اولا، اینکه اگر کسی را با لباس قرمز و ریش بلند سفید دیدید که یک کفش شماره ۸ قهوه‌ای پوشیده، سریع با پلیس اینترپول تماس بگیرند... و دوم، اینکه شما ویزای قطب شمال رو چطور گرفتید؟ به ایرانی‌ها راحت ویزا می‌دند؟
:)

1 comment:

آرش said...

اولا فکر می کردم که شماره ی پات حداقل ۱۰ باشه.
ثانیا برای این که کفشت فرار کرده متاسفم. فکر نمی کنم که سانتا از این کارها بکنه. هر سال کیسه ی خودش رو می دزدن. فکر کنم الان رفته سومالی کیسه ش رو از دزدهای دریایی پس بگیره.