Tuesday, July 24, 2012

لحظه‌های متفاوت - 4

«روزه» یک حس نوستالژیک هم دارد. آدم را به یاد رمضان‌های سال‌های قبل و قبل‌تر می‌اندازد. زمانی که با دوستان‌تان در دانشگاه کار می‌کردید و تا زمان افطار هم دانشگاه می‌ماندید و با هم می‌گذراندید.

اما یک جای این حس نوستالژیک می‌لنگد. فکر که می‌کنیم، احساس می‌کنیم که این روزهای‌مان با آن روزهای‌مان خیلی فرق دارد. نوع خوشی‌هایمان. نوع زندگی‌مان. امیدهای‌مان. هدف‌های‌مان. حتی مشکلات اجتماعی‌مان. حتی بحران‌های‌مان از بحران خانواده و بحران بلوغ و بحران هویت به بحران مرغ و سکه تبدیل شده. (البته بحران مرغ هم به نظرم بحران مهمی است. اصلا قیمت مرغ که دو برابر می‌شود قیمت آدم نصف می‌شود. نه به خاطر این که دو کالا، کالاهای مکمل باشند، مثل چلوکباب و نوشابه و بگویید حالا که مردم نمی‌توانند مرغ بخورند مصرف آدم شان هم کم می‌شود و در نتیجه قیمت آدم کم می‌شود. بلکه یک جور عجیب دیگری به هم مربوط‌ند. پس بحران مرغ هم بحران باکلاسی است. پرانتز بسته) و شاید این طبیعت افزایش سن‌مان باشد. شاید آن قدیم‌ها هم بزرگترهای‌ما که بحران بلوغ و هویت را به خوبی طی کرده بودند دچار بحران مرغ شده بودند و ما خبر نداشتیم. چون لازمه درک بحران مرغ عبور موفق از بحران بلوغ بود.

می گفتم؛ روزه یک حس نوستالژیک هم دارد. ولی اگر زیادی بهش میدان بدهید شاید به جفنگ گفتن بیفتید!...

No comments: