Saturday, August 04, 2012

لحظه‌های متفاوت - 15


در جریان کنفرانس مدیریت، با دانشگاه ملی سنگاپور مصاحبه داشتم. دنبال کسی می‌گردند که کارش سیستم داینامیکس باشه با کاربرد در سیاستگذاری و مدیریت سلامت. مصاحبه بدی نشد.

مصاحبه، ساعت یک عصر بود. دو نفر بودند: یک آقا از دانشکده سیاستگذاری بهداشت بود (دانشکده نسبتا جدیدیه که از دانشکده پزشکی‌شون جدا شده)، و یک خانوم هم از دانشکده مدیریت‌شون. هر دو خیلی خوش‌برخورد بودند و منطقی. راستش من اول‌اش حساب خاصی روی این دانشگاه نکرده بودم و اصلا اپلای هم نکرده بودم. ولی در جریان مصاحبه خیلی از دانشگاه‌شون خوشم اومد. دانشگاه‌شون تحقیق‌محور هستش و در نتیجه انتظار درس‌دادن شون نسبتا پایینه: 1 درس در هر ترم و باید همون درسی رو بدم که دوست دارم. بعدن شنیدم که حقوق‌شون هم خوبه و منابع مالی دولت سنگاپور برای تحقیق هم خوبه.  

مصاحبه هم بامزه بود. چالش اصلی من هم فاصله زیاد سنگاپور تا آمریکاست که بیشتر کنفرانس‌های دنیا در اون‌جا برگزار می‌شه. من ازشون سوال کردم که این چالش زندگی یک محقق در کشوری که فاصله زیادی با مرکز کنفرانس‌های دنیا داره رو چطور می‌بینند و آیا خودشون که این راه رو رفته‌اند به من توصیه می‌کنند یا نه. آن ها هم صادقانه گفتند که سخته و مخصوصا اوایل‌اش مسافرت کردن سخت به نظر میاد. ولی عموما عادت می‌شه. دانشگاه‌شون هم سالانه شرکت در یک کنفرانس رو حمایت مالی می‌کنه ولی عموما استادها از محل منابع مالی تحقیق‌شون، سالانه سه یا چهار کنفرانس شرکت می‌کنند.  

چالش بعدی هم این بود که ساعت یک ظهر سعی می‌کردم فاصله دهن‌ام رو به اندازه کافی از مصاحبه کننده‌ها دور نگه دارم که بو نده! با این که یک ساعت قبل از مصاحبه، وقتی از دانشگاه در میومدم، دهان‌شویه زده بودم در حد یک گالن، ولی بازهم به هر حال جالب نیست دیگه. بعد هم اول مصاحبه تا سلام و احوال‌پرسی کردم آقای مصاحبه‌کننده از این قرص‌های نعنا درآورد و خودش خورد و به خانوم کناریش داد و بعد به من تعارف کرد! همون اول گفتم اوخ اوخ این احتمالا خیلی هم حساسه!... خلاصه اگه یک روز دیدید من دارم مدرک اجتهاد در قم می‌گیرم دلیل‌اش اینه که بعد فتوا بدم که استفاده از این قرص‌های نعنا در ماه رمضان واجبه! (بعدش هم فتوا می‌دم که روزه فقط باید در مورد غذا باشه و همه باید آب بنوشند.... بعد هم احتمالا خلع لباس می‌شم!!)

2 comments:

holmes said...

لذت می برم..از خوندن وبلاگت نوید

navid said...

کوچیکِ هلمز عزیز.