داشتم مقاله "آیا گزینه زیاد همیشه بهتر است" نوشته لونستاین را می خواندم. مقاله به زبان ساده و برای سیاست گذارها نوشته شده است. در این مقاله، نویسنده برای بررسی تغییرات پیشنهادی در سیستم تامین اجتماعی آمریکا به این نکته می پردازد که چرا دادن حق انتحاب در این مورد خاص به مردم لزوما برای شان خوب نیست.
از منظر سود و زیان، گزینه زیاد برای مردم سودهایی مانند موارد زیر خواهد داشت:
1- اگر ترجیحات مردم به شدت متفاوت از هم باشد، حق انتخاب می تواند موجب شود که هر کسی خدمت مورد علاقه اش را استفاده کند و این امر به ماکزیمم شدن سود کل می انجامد.
2- در کل، (حتی اگر ترجیحات مردم خیلی متفاوت نباشد)، حق انتخاب برای متقاضیان، بر قسمت عرضه خدمات تاثیر می گذارد، بازار از مونوپولی خارج شده و رقابت به بهبود کیفیت می انجامد.
از سوی دیگر گزینه زیاد سه هزینه محوری می تواند ایجاد کند:
1- هزینه زمان: زمان یک منبع محدود است. با اضافه شدن گزینه ها، زمان اختصاص پیدا کرده برای انتخاب گزینه زیاد می شود. افزون بر این، به نظر من، با ثابت گرفتن زمان، نسبت زمان به تعداد گزینه (میانگین زمان اختصاصی برای هر گزینه) کاش می یابد. کیفیت تصمیم می تواند نسبت مستقیم با میانگین زمان اختصاصی برای هر گزینه داشته باشد.
2- ایجاد خطا: بایاس های تصمیم گیری در شرایطی به وجود می آید که تصمیم گیرها از هیوریستیک های تصمیم گیری استفاده می کنند و می دانیم با اضافه شدن گزینه ها، آدمی تمایل بیشتری به استفاده از هیوریستیک ها پیدا می کند. (دقت کنید بایاس خطایی نیست که با میانگین گیری صفر شود!) نمونه های قابل لمس این اتفاق می تواند تمایل آدمی به حذف تعدادی از گزینه ها، و حذف تعدادی از معیارهای مهم مقایسه اشاره کرد. اضافه بر این می توان به تمایل انسان به "تعویق" تصمیم گیری در مواجهه با گزینه های زیاد - که منجر به "بایاس دیفالت" می شود - اشاره کرد.
3- هزینه های روانی: گزینه زیاد باعث بالا رفتن عدم قطعیت است که خود احساس نامناسبی ایجاد می کند و می تواند موجب افسوس دراثر هایندسایت بایاس شود. ضمن این که، به نظر من، اضافه شدن گزینه و در نتیجه افزایش عدم قطعیت، منجر به افزایش رفتار منطقی ریسک گریزی می شود. در این جا هزینه ای که برای پرهیز از ریسک پرداخت می کنیم به نوعی هزینه روانی حاصل از افزایش گزینه است که هر چند به صورت منطقی پرداخت می شود اما به هر حال هزینه است.
طبیعتا نویسنده ادعا نمی کند که گزینه ها را از مردم بگیرید! بلکه بیشتر توجه را به بالانس هزینه و سود ناشی از افزایش گزینه جلب می کند. با در نظر گرفتن نظرات لونستاین، می توان در مورد سوالات زیر فکر کرد:
- پرداخت مستقیم سوبسید به مردم چه هزینه هایی افزون بر آنچه عموما در مورد آن بحث می شود می تواند داشته باشد؟
- ارائه گزینه به شهروندان در مورد بیمه های طولانی مدت آیا لزوما خوب است؟ آیا این که بیمه مستقیم از حقوق کارمند کم می شود لزوما بد است؟
- انتخابات ریاست جمهوری که با ده کاندید برگزار می شود آیا لزوما به همان دقتی خواهد که با دو کاندید برگزار شود؟ حتی اگر در دو مرحله و به سبک ایران باشد.
- رفتار یک استاد راهنما در دادن آزادی به دانشجو برای انتخاب تز دکتری چه طور؟!
هیچ کدام از این مباحث طبیعتا به معنای جذابیت نظام های سوسیالیستی نیست و طبیعتا انتقادهای اساسی هم می توان بر تمرکز تصمیم گیری گرفت. اما به هرحال، در همه این تصمیمات باید هم جنبه "سود" و هم "هزینه" را در نظر گرفت.
----
پ.ن: البته من یک نکته هم اضافه کنم که گزینه زیادی گاه می تواند "سود" روانی هم داشته باشد. همین که احساس می کنیم دست مان باز است! من خودم به شدت دوست دارم دست ام باز باشد.
1 comment:
age soude ravani ro gofti be nazaram khube az soude yadgiri ham yadi bokonim.
dar halate ziad boudane gozine ha roshd va yadgiri baraye tasmim giri kheili bishtar ettefagh miofte ta halate 2 gozine ei.
masaln dar yek khanevade age hamash pedar madar faza ro baraye bache ha 2 gozine ei konand ta halati ke chandin gozine hamishe dashte bashand, kodoum be learninge balatar baraye bache ha monjar mishe?
Post a Comment