Friday, November 13, 2009

قصه های دور و نزدیک کودکی 4

کلاس دوم بود. صبح ها قبل از صبحگاه در حیاط بازی می کردیم و یکی از تفریحاتمان این بود که وقتی خانوم معلم یا آقای ناظم می آید با خوشحالی به سوی اش بدویم و بگوییم: آقا یا خانوم اجازه؟ سلام!... اما آن روز وقتی دیدم که خانوم معلم آمد خودم را به ندیدن زدم. برای این که دیروز اش گند بزرگی زده بودم: در امتحان ریاضی جلوی سوال یک متر بزرگ تر است یا صد سانتی متر نوشته بودم یک متر... البته آن موقع دلیلم هم روشن بود. ما در خانه یک متر داشتیم که مادر برای خیاطی استفاده می کرد و حاضر بودم قسم بخورم که اگر دقیق به درجه بندی ها نگاه می کردید، آخر متر نوشته بود صد و پنجاه. ولی شب بعد از امتحان که به مادر گفتم، گفت که این متر ما در واقع یک و نیم متر است. این جمله را که نفهمیدم یعنی چه، اما این قدر فهمیدم که یعنی اشتباه کرده ام... آره خودم را به ندیدن خانوم معلم زدم. خانوم معلم اما ایستاد و من را صدا کرد. رفتم به سویش. گفت امتحان ریاضی یک غلط داشتی ولی من بخشیدم و بیست دادم! خودم را به کوچه علی چپ زدم که جدا؟ و در دلم خوشحال و البته نگران از این که نکند کسی از بچه های هم کلاسی بفهمد. این که آن متر ما چه مشکلی داشت و چرا اسم اش متر بود یکی دیگر از سوال های زندگی ام بود.

5 comments:

Anonymous said...

مدرسه کنار خونتون کاملا یادمه
یه بار شما زنگ ورزش داشتی وهمه بچه ها با گرمکن ورزشی دور حیاط میدویدند تا به اصطلاح خودشونو گرم کنن منم که خب بچه بودم هم اینکه از تراس خونتون دیدمت داد زدم:نووووووووید!بعد همه بچه ها سرشونو برگردوندند سمت من حتی معلمتونم بهم نگاه کرد یه لحظه خیلی ترسیدم!ولی خوبیش این بود بعد از اینکه اومدی خونه اصلا دعوام نکردی

vahiiid said...

commente gabli male man bod yadam raft esmamo benevisam

باد صبا said...

سلام
چند تا نوشته آخر رو که نخونده بودم خوندم. خيلی بامزه بودند.
اون مطلب جمهوری ايرانی هم خيلی جالب بود. ولی خواهش می کنم نگوييد تاريخ دو هزار و پانصد ساله. به استناد هزاران سند تاريخ ايران بيش از هفت هزار سال است و متاسفانه قسمت زيادی از آثار قبل از هخامنشيان از بين رفته ولی هنوز آنقدر زياد است که بشود به طور فاطع گفت قبل از آنها اينجا تمدن های پدر و مادر داری بوده.
موفق باشيد

سعید said...

منم مشکل مشابهی داشتم! مام یه دونه از این مترا داشتیم آخه. پارچه ای بود، یه ورش آبی، اون ورش زرد فک کنم.کلی طول کشید تا سر درآرم یه متر، بالاخره یه متره یا یک و نیم متر.

navid said...

وحید جان. یادم نمی آمد.. اما کلا معمول بود که اگه مهمون داشتیم برام شیرینی پرت می کردند از ایوون
:)